نگاهی به جمعیت بومیان جزایر آسیای جنوب شرقی

این یادداشت مبحثی تکمیلی در مورد مجموعه یادداشتهای «دیدار از مالزی» است که چند سال قبل در این وبلاگ نصب شده بود و بررسی و اشارهای است به منشاء حضور آن مجموعه جمعیتیِ جنگل نشین که در سرزمین «اندونزی» و «مالزی» و تحت عنوان «بومیان» آن مناطق، به مردم دنیا شناسانده شدهاند.

بر اساس اسناد بنیان اندیشی، بخشی از جمعیت این سرزمینها که هنوز به شکل بدوی در جنگلهای استوایی آن مناطق زندگی میکنند و از طرف تاریخ نگاری یهودی دنیا به نام «بومی» خوانده میشوند، قبیله نشینان آفریقایی هستند که پس از حمله ارتش صلیب و در پی قلع و قمع مسلمانان این قاره، به جزایر انتهایی کره زمین و جایی که امروز سرزمین «اندونزی» و «مالزی» نامیده میشود، فرار کردهاند. موضوعی که طرح و بررسی آن هرگز در دستور کار تاریخنگاری آکادمیک دنیا که بخشی از مجموعه حرفهای و کارآزموده «مزدوری» یهود است، قرار نداشته تا توجه جهانیان به سمت حقایق مسائل جهان اسلام جلب نشود.

علت بومی خواندن این جنگل نشینان نیز به همین دلیل است، تا سرپوشی باشد بر جنایتهای تمام نشدنی سران کلیسا و کنیسه علیه مسلمانان و علیه دین مبین اسلام.

این که مزدوران یهود تلاش کردهاند که «اندونزی» و «مالزی» را به عنوان «سرزمین هند شرقی» و «تکهای جدا شده از هند» معرفی کنند و همچنین برای هندوها که توسط ارتش بریتانیا به سرزمین اندونزی و مالزی سرازیر شدهاند، قدمت حضوری بیش از مسلمانان قائل شوند، ادامه همان سیاست پیشین پنهان کردن تجاوز سران کنیسه و کلیسا به مسلمانان آفریقا است و پس از آن دامن زدن به دشمنی میان هندوها و مسلمانان. حتی امروزه نیز شعلههای آتش این کینه و نفرت هر روز در سرزمین پاکستان و هندوستان گستردهتر از پیش میشود.

لغت بومی (Indigenous) به معنای محلی، جابه جا نشده، ذاتی، مختص یک دیار، مردم، حیوانات، یا گیاهان ویژه یک کشور تعریف شده است.

اگر این مردمان، بومی این جزایر شناخته میشوند، چرا از نظر سفال و چهره با بقیه مناطق شرقی کره زمین که اکثر موهای لخت و قامت کوتاه و چشمهای بادامی دارند، متفاوت هستند. مناطقی مانند چین و ژاپن و مغولستان، تایوان و هنگ کنگ و تایلند و کره شمالی و جنوبی  و...

و همچنین اگر سابقه چند هزار ساله برای حضور این مردمان جنگل نشین قائل هستیم، به چه علت جمعیت آنها اکنون بسیار کم است. حتی کمتر از تعداد کل مهاجران بعدی به این سرزمینها مانند چینیها و هندیان.

و آثار حضور و تجمع چند هزار ساله آنها را در کجای این سرزمینها میتوان پیدا کرد؟

شرقی‌ترین پیش‌رفتگی قاره آفریقا، منطقهایست که به نام «شاخ آفریقا» شناخته میشود و به نظر میرسد مسلمانان این قاره از آن جا به منطقهای که امروز «اندونزی» و «مالزی» نامیده میشود فرار کرده باشند. این منطقه از طریق «خلیج عدن» و «تنگه باب المندب» به سرزمین «یمن» وصل است و یکی از مناطقی است که پیام قرآن و دین اسلام از آن جا وارد آفریقا شده است.


 

تصویری از شاخ آفریقا

 

اما آن چه که موضوع مورد نظر این یادداشت است، پرسشی است در این باره که آیا این گریختگان آفریقایی از پس حمله ارتش صلیب، فقط به منطقه «اندونزی» و «مالزی» وارد شدهاند یا گستره مهاجرت آنها به مناطق دیگر آن منطقه نیز کشیده شده است.

نیمکره جنوبی شرق زمین، مملو از جزایر متعددی است که آثار و نشانه حضور دراز مدت تمدنی و تاریخی از جمعیت انسانی در آن به چشم نمیخورد.

از جزیره‌های میان استرالیا و امریکا، گروه غربی، ملانزی (به معنی جزیره‌های سیاه) و گروه شرقی، پُلی‌نزی (به معنی  جزیره‌های پرشمار) خوانده می‌شوند و میان آنها بسیاری جزیره‌های کوچک وجود دارند که میکرونزی (جزایر ریز) نام گرفته‌اند. گاه برخی از جزیره‌های پلی‌نزی را بخشی از ملانزی هم به شمار آورده‌اند. تقریباً همه این جزایر در یکی دو قرن اخیر مستعمره بریتانیا بودهاند و حتی امروزه بعد از استقلال نیز همچنان تحت حاکمیت ملکه انگلیس اداره میشوند. به غیر از جزایر کالدونیای جدید که تحت حاکمیت فرانسه قرار دارد و زبان رسمی آن نیز فرانسه است. در کالدونیا غیر از 28 زبان محلی که در منطقه رایج است، همه مردم این جزیره میتوانند به زبان فرانسه صحبت کنند.

 

بزرگترین این مناطق، سرزمینی است که به کوچکترین قاره جهان معروف است و امروز آن را به نام کشور «استرالیا» میشناسیم. در تاریخ نگاری رسمی، اروپاییان 300 -200 سال پیش با مهاجرت و قلع و قمع مردمانی قبیله نشین که «بومی» آن منطقه نامیده شدهاند، کنترل این خطه را به عهده گرفته و سرانجام به طور دائم در آن جا مستقر شده و تشکیل کشور دادهاند.

استرالیا سرزمینی تقریباً هموار است. ناحیه غربی آن را فلات غربی استرالیا تشکیل داده و در قسمت شرقی آن رشته کوه‌ وجود دارد و بین این دو، سرزمین پست و همواری قرار گرفته که بیشتر آن خشک و خالی از سکنه ‌است. و با وجودی که از نظر زمین‌شناسی کهنترین خشکی جهان به‌شمار می‌آید، اکثر نواحی آن برای سکونت محل مناسبی نیست و بیشتر جمعیت آن در حاشیه ساحلی تمرکز دارد.

در استرالیا جمعیتی قبیله نشین و سیاه پوست وجود دارند که هنوز به شکل بدوی زندگی میکنند و مثل اندونزی و مالزی «بومی» این منطقه خوانده شدهاند.

این «بومیان» استرالیا حدود نیم میلیون نفر تخمین زده شده‌اند که دو و نیم درصد جمعیت کل کشور را تشکیل می‌دهند. و بسیاری از آنها هنوز فاقد شناسنامه هستند. تاریخ معاصر شاهد جنایتهای فراوانی است که توسط ارتش بریتانیا علیه این «ساکنان اولیه استرالیا» صورت گرفته است.

پس از گذشت بیش از 200 سال، در فوریه ۲۰۰۸ دولت استرالیا به خاطر کشتار و آزار «بومیان» این سرزمین و تصاحب اراضی و املاکشان رسماً از آنان عذرخواهی کرد. اما همچنان و تا امروز از علت این جنایات و حمله به سرزمین استرالیا پرده برداری نشده تا مردم دنیا با حقایق تاریخی این سرزمین به گونهای درست آشنا نشوند.

 

این تصویر از مراسم بومیان استرالیا در صد سال پیش است که یادآور تصاویری است که از قبیله نشینان آفریقایی در ذهن داریم.



 

این اسیران در زنجیر که در بدنهایشان ــ به دلیل سوء تغذیه ــ چیزی جز پوست و استخوان باقی نمانده، به نام «بومیان» استرالیا شناسایی شدهاند. اما در این جا نیز درست مانند سرزمین اندونزی و مالزی با سفال و چهره و نژاد آفریقایی مواجهایم.

 

 

مردانی از جزیره Bathurst در شمال استرالیا


اندامهای بلند و ورزیده، موهای مجعد، بینی و لبان پهن و پوست کاملاً تیره از مشخصات نژادی بومیان آفریقاست.

حال در ادامه به تصاویری امروزیتر از این به اصطلاح «بومیان» استرالیا نگاهی بیندازیم:












 

 





به تصاویر این کودکان خردسال، زیبا و شیرین نگاه کنید که در فستیوال «گارما» در استرالیا شرکت کردهاند. اگر اسم استرالیا آورده نشود، بیننده آن را جشن قبیلهای در آفریقا تصور خواهد کرد.


 

Glen Namundja

هنرمند «بومی» استرالیایی



تاریخ نگاری یهودی دنیا چارهای جز اقرار به این مطلب ندارد که این قبیله نشینان ساکن استرالیا پیش از حمله و استعمار این قاره، در حدود 200 سال پیش مسلمان بودهاند. اما همچنان به منشاء و سرچشمه واقعی ورود دین اسلام به این منطقه دور از دسترس و تقریباً خالی از سکنه در قرون گذشته اشارهای نمیکند.

اما باید پاسخی برای این پرسش وجود داشته باشد که با چیدمان داستانیِ یهودیان در مورد تاریخ ملل و فرهنگ جهان جور دربیاید. 

«به گزارش خبرگزاری رسا، تعداد بومیان استرالیایی که با ترک مسیحیت روی به دین مبین اسلام می‌آورند، به سرعت در حال افزایش است.

بنابر گزارش جدید منتشر شده، بومیان استرالیا هر روز بیش از پیش به اسلام روی‌ می‌آورند و خواندن نوشته‌های «مالکوم ایکس»، فعال مسلمان سیاه‌پوست آمریکا، یکی از دلایل این گرایش است.


«ادم پوسامای»، استاد جامعه‌شناسی ادیان در استرالیا می‌گوید: تعداد بومیان مسلمان استرالیا از سال 2001 تا 2006 از حدود 600 نفر به 1000 نفر رسیده است.

وی می‌افزاید: این رقم نشان‌دهنده افزایش 70 تا 80 درصدی مسیحیانی است که به دین اسلام گرویده‌اند.
پروفسور پوسامای می‌گوید: بسیاری از بومیانی که به دین اسلام گرویده‌اند، به این مسئله به عنوان یک تغییر مذهب نگاه نمی‌کنند. بل که آن‌ را بازگشت به دین اصلی خود می‌دانند. چون معتقدند که با این اقدام به دین نیاکان خود که از دهه 1700 به دلیل تعامل با مسلمانان افغان و اندونزیایی مسلمان شده بودند، باز می‌گردند.

پوسامای همچنین خاطرنشان کرد که این افزایش گرایش به اسلام تحت تأثیر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکایی در دهه 1960 و به ویژه سخنان «مالکم ایکس»، فعال مسلمان سیاه‌پوست آمریکا صورت می‌گیرد.

بومیان استرالیا، ساکنان اولیه قاره استرالیا هستند که سیاه‌پوستند و ده‌ها هزار سال پیش از ورود اروپاییان به این سرزمین در آن جا سکونت داشتند.» (خبرگزاری رسا، ۳ دی ۱۳۹۲، کد خبر: ۱۹۳۰۸۵)


در ورژن یهودی این قصه، «بومیان» استرالیا، از چند هزار سال پیش در این منطقه ساکن بوده. و احتمالاً توتم پرست بودهاند. اما ماهیگیران مسلمان اندونزیایی در پی شکار «خیار دریایی» ــ که در آشپزی چینی!!! بسیار کاربرد دارد ــ  از شهر «ماکاسار» اندونزی، به آبهای شمالی استرالیا وارد میشدند، و به این ترتیب دین اسلام را وارد استرالیا، و به خصوص منطقه قبیله نشین  arnhemland   کردند.


 

نقشه شهر ماکاسار اندونزی و منطقه قبیله نشین شمال استرالیا

 

به این ترتیب این قبیله نشینان، به سبب تماس دائمی که با مسلمانان خارجی داشتند به اسلام گرویدهاند. قایقهای سنتی اندونزیایی که praus   نامیده میشود، و مسلمانان اندونزیایی سوار بر آنها از شهر ماکاسار makassar  به شمال استرالیا میآمدند، با بومیهای استرالیا وصلت میکردند. سند این ادعا تصویری نقاشی شده بر دیواره غاری است که به اعتقاد آنها قدمت تاریخی دارد.



نقاشی غاری در arnhem land   در شمال استرالیا از تصویر قایقهای اندونزیایی، معروف به prau

 

این نقاشی کودکانه بر دیواره یک غار، سند حضور ماهیگیران اندونزیایی در استرالیا و ظهور دین اسلام در شمال این سرزمین از طریق آنها است. این ماهیگیران در استرالیا ماندند، ازدواج کردند و باورها و اسطورههای «بومیان» استرالیا را با «اسلام» تحت تأثیر قرار دادند. 

اما آنها نمیدانند چه زمانی ماهیگیران ماساکار به استرالیا رسیدند. بعضی تاریخ نگاران اواسط قرن 18، بعضی دیگر قرن 17 و دیگر گروهها قرن 15 را  پیشنهاد میدهند. و چون در روی زمین سندی در این باره ندارند، از روی هوا نظر میدهند.

به عقیده این تاریخنگاران، اگر به شمال شرقی استرالیا و به منطقه arnhem land بروید، ردپای فرهنگ دین اسلام را در آوازها، نقاشیها، رقص و مراسم کفن و دفنشان  میبینید و مناجات الله را در زبان محلیشان میشنوید. وجود و حضور دین اسلام در بین این قبایل، از مدتها قبل از ورود ارتش بریتانیا به این منطقه غیر قابل انکار است.




تصویر خاله حلیمه مسلمان استرالیایی که پدرش  یک صیاد مروارید اندونزیایی بوده. چهره دو رگه آفریقایی و شرق آسیایی او یادآور چهره مسلمانان اندونزی است.

 

تاریخنگاران جدا از داستان ماهیگیران اندونزیایی، گسترش دین اسلام در میان این قبیله نشینان را به حضور صیادان مروارید مالایی از سرزمین مالزی و شتربانان افغان که بعدها به استرالیا سرازیر شده و با شترهای خود شمال و جنوب این سرزمین خشک را درمینوردیدند و به عنوان نیروی کار در ساخت راه آهن سراسری استرالیا نیز شرکت داشتند، ربط میدهند.

اما همین مورخان انکار نمیکنند که استعمارگران انگلیسی بعد از ورود به استرالیا، توسط میسیونرهای مسیحی خود، این قبیله نشینان را با خشونت و کشتار وادار به گرایش به مسیحیت کردند.

از آن جا که بنیان اندیشی سالها پیش چیدمان پازل یهودیان را در مورد تاریخ ملل جهان به هم زده است و امروز میدانیم مردمی که به سرزمین خالی از سکنه اندونزی و مالزی وارد شدهاند و  گروهی از آنها از اندونزی به سواحل شمالی استرالیا رسیدند، مسلمانان فرار کرده آفریقا هستند که باورهای اسلامی را مستقیم از آفریقا همراه خود به این مناطق آوردهاند. آنها حدود 400 - 300 سال پیش از دست تجاوز و حمله ارتش صلیبیان که به عنوان بازوی نظامی یهود عمل میکردند، به جزایر خالی از سکنه و انتهایی کره زمین رسیدند و جان خود را نجات دادند. اما دوباره در قرون بعد با تجاوز همان گروهها این بار در سرزمین جدیدشان رو به رو شدهاند. به نظر میرسد که مسلمانان در هیچ جای کره زمین از دست کینه تاریخی یهودیان در امان نیستند. 

از طرف دیگر دولت استرالیا در ابتدای قرن بیستم  تا دهه 60 و 70 میلادی آن قرن، سیاست ربودن و جدا کردن کودکان سیاه پوست  از خانوادههایشان را برای جذب و ادغام در جامعه اجرا میکرد. و این کودکان آفریقایی را به پرورشگاهها و بعد به خانوادههای مسیحی سفید پوست میسپرد تا در فرهنگ غالب مسیحی بزرگ شوند. جالب است که امروزه دولت آلمان همین سیاست را در مورد مهاجران ترکیهای مقیم این کشور اجرا میکند.  کشور آلمان جمعیت مهاجر زیادی از کشور ترکیه را پذیرفته که همگی مسلمان هستند. ظرف سالهای گذشته، دولت آلمان تعداد فراوانی از کودکان ترک را  به بهانههای مختلف از خانوادههایشان جدا کرده و آنها را پدر و مادر مناسبی برای این کودکان نمیشناسد.  سپس این کودکان ترک برای سرپرستی به خانوادههای آلمانی سپرده میشوند تا مسیحی بزرگ شوند و جمعیت مسلمانان این کشور در سالهای آینده زیاد نشود. 

 


 

Archie Roach خواننده معروف استرالیایی که در کودکی از خانهاش ربوده شد و به پرورشگاه و بعد به خانوادههای سفیدپوست سپرده شد. آیا نژاد آفریقایی او  قابل انکار است؟


امروزه پس از 200 سال آمار گرایش و برگشت به دین اسلام  در میان این به اصطلاح «بومیان» استرالیا در حال افزایش است. شخصیت و نقش مالکوم ایکس در جنبش حقوق مدنی آفریقایی تبارهای امریکا، بسیار در بین  سیاه پوستان استرالیا طرفدار پیدا کرده است و بسیاری از آنها  تحت تأثیر جنبش او، دوباره از مسیحیت اجباری به اسلام برگشتهاند. آنها پیام اسلام را به عنوان شفایی بر دردهای روانیشان که در شرایط بعد از استعمار اروپاییان به وجود آمده، میدانند. میسیونرهای مسیحی بعد از ورود به استرالیا سیاست تک فرهنگی که همان فرهنگ ایدهآل سفیدپوستان بود را به این قبیله نشینان مسلمان تحمیل کردند. از نظر آنها این سیاهان، مردان وحشی و خشمگینی بودند که به وسیله سفیدپوستان  متمدن شده، به مسیحیت گرویده و با نُرم زندگی سفیدپوستان آداپته شده بودند. 

اما خدای قرآن معتقد است بشر را از ملتها و نژادها و قبائل گوناگون آفریده که همه با هم برابرند. این واحد بودن در عین این همه تنوع نژادی و فرهنگی انسانها، برای مردمی که در سرزمینی با سابقه استعماری زندگی میکنند، به عنوان طریقهای که نیازهای روحی و اجتماعی آنها را مرتفع میسازد، جذابیت دارد. آنها فکر میکنند گرایش به اسلام، گرایش به تشابهاتی در ریشه فرهنگ گذشته خود آنهاست. این مردان سیاه پوست عصبانی از گذشته و وضعیت امروز خود به این پیام اسلام که عدالت در نهایت برقرار خواهد شد و ظالمین به سزای اعمال خود میرسند ایمان آوردهاند. و پرهیز از الکل و مواد مخدر و قمار، نقش مثبتی در زندگی این مردم فقیر، بعد از گرایش به اسلام ایفا کرده است.

******************************************

بعد از گذر از سرزمین استرالیا در قسمت شمال شرق به پاپوآ گینه نو میرسیم. سرزمینی که به خاطر اردوگاههای پناهجویانش معروف است، که در آن دولت استرالیا پناهجویانی را که به طور غیرقانونی به سواحل این کشور وارد می‎شدند بازداشت و به اردوگاه‌های پناهجویی در جزیره مانوس متعلق به پاپوآ گینه نو نگهداری می‌کرد. بیشتر این پناهجویان از کشورهای اسلامی بودند و در شرایط بسیار بدی در این اردوگاهها نگهداری میشدند.


این کشور در زمره «چندفرهنگی‌ترین» کشورهای جهان قرار دارد و مردم آن از قبایل بسیار زیاد و متفاوتی تشکیل شده‌اند که قوم پاپوآ بزرگ‌ترین آن‌ها است. این کشور 8 میلیونی بیشترین تعداد زبان‌های رایج در میان کشورهای جهان را دارد. در این کشور بیش از 800  زبان گوناگون وجود دارد. چون جمعیت آن قبیله نشین است و تنها 20 درصد جمعیت آن شهرنشین شدهاند. و بقیه در روستاهایی پراکنده بین صدها جزیره مجزا از هم زندگی میکنند. وجود این همه زبان متفاوت و بیگانه از هم نشان دهنده این است که این مردم از قبایل مختلف هستند که به تازگی به این منطقه مهاجرت کردهاند. اگر سابقه چند هزار ساله برای حضور آنها در این جغرافیا قائل باشیم، این همه بیگانگی از یکدیگر معنا نخواهد داشت. درست مانند سرزمین ایران و هندوستان که همگی جمعیت این دو کشور نیز با مذاهب و زبان و فرهنگ و نژادهای گوناگون و بیگانه از هم، مهاجرینی تازه وارد هستند و هنوز به مرحله تشکیل یک ملت نرسیدهاند. در آمارهای رسمی 96 درصد از مردم پاپوآ گینه نو مسیحی هستند. و تعداد مسلمانان آن چهار هزار نفر برآورد شده است.

پاپوآ گینه نو همچنین کشوری فقیر و کاملاً روستایی است و بسیاری از نقاط آن را هنوز جنگل‌های دست‌نخورده و زیستگاه قبایل ابتدایی دور از تماس با تمدن امروزی تشکیل می‌دهد.

بر اساس شواهد باستان‌شناسی یهودی: «انسان‌ها ابتدا در حدود چهل و دو  تا چهل و پنج هزار سال پیش به پاپوآ گینه نو وارد شدند!!! آنها از نوادگان یکی از امواج اولیه مهاجرت انسانی بودند که از آفریقا خارج شدند.

واژه پاپوآ از یک اصطلاح محلی گرفته شده که ریشه آن مشخص  نیست. واژه گینه نو را کاشف اسپانیایی اینیگو اورتیز درتز برای این محل به کار برده ‌است. او در سال ۱۵۴۵ همانندی‌هایی میان مردمی که در کرانه‌های گینه در آفریقا دیده بود با مردم این محل مشاهده کرد و به این خاطر این سرزمین را گینه نو نامید. واژه گینه واژه پرتغالی است که در اصل معنی «سرزمین سیاهان» می‌دهد».

حداقل جای امیدواری است که مابین این همه گزافهگوییهای تاریخی به منشاء آفریقایی نژاد این مردم اعتراف میکنند. اما همین تاریخ نگاری یهودی گینه نو را از مناطقی میداند که تا همین اواخر آدمخواری در بسیاری از نقاط کشور به عنوان بخشی از آیینهای مربوط به جنگاوری و از آن خود کردن روح و قدرت دشمن رواج داشته است. و شاهد این ادعا هم البته چند اروپایی هستند که صحنه آدمخواری این مردم همراه داستانهای عجیب و غریب به چشم دیدهاند. مثلاً در سال 1901 در جزیره گوآریباری در خلیج پاپوآ، هری داونسی که البته یک مبلغ مسیحی بود در خانههای قبایل این جزیره ده هزار جمجمه!!!! انسان پیدا کرده است که آن را نشان دهنده آیینهای گذشته شکار انسان در منطقه دانسته.

و لابد یکی یکی تمام جمجمهها را نیز با انگشت شمرده و به رقم ده هزار تا رسیده. خانههای این مردم قبیله نشین که از برگ و چوب درختان ساخته میشود، برای خودشان جای کافی ندارد. چه برسد به انبار ده هزار جمجمه انسان.

 

در طی قرون گذشته انگلیسیها  این منطقه را نیز به زور به یک سرزمین مسیحی تبدیل کردند و مسلمانان این کشور را همچون همیشه تحت فشار قرار دادند. اما این جا هم نفوذ دین اسلام در بین این جنگل نشینان همچنان در حال گسترش است. در سال 1975 وقتی پاپوآ استقلال پیدا کرد، جمعیت مسلمانان را تنها 120 نفر شناسایی کردند. و در سال 2012 بومیان مسلمان شده را 5000 نفر تخمین میزدند. البته که در این جا هم اذعان نمیدارند که قبایل جنگل نشین این منطقه از اول مسلمان بودهاند و بیشترشان از پاپوای غربی که متعلق به اندونزی است به این مناطق وارد شدهاند.

مقامات دولتی پاپوآ از ابتدای تشکیل این کشور، با مهاجرت گروههای مسلمان از کشورهای اطراف به این سرزمین مخالفت میکردند. در 1982 نخست وزیر وقت در پیام رادیویی خطاب به مردم کشورش گفت: اجازه نمیدهد اسلام به خاک کشورش وارد شود. چون مسلمانان  افراط گرایی را ترویج و باعث تضاد در فرهنگ گینه نو میشوند. اسلام خطر بزرگی برای آرامش و وحدت این ملت بزرگ!!! است. گسترش اسلام مثل یک بمب برای آینده پاپوآ است و پاپوآ باید مسیحی بماند. دم و دستگاه کلیسا نیز در پاپوآ که به واقع به همه شئونات زندگی مردم این سرزمین کار دارند و در همه چیز دخالت میکنند، با ورود مسلمانان به خاک این کشور مخالفت میکردند. رفتارهایی که خلاف قانون اساسی کشور است که به تقلید اروپاییان، برای همه شهروندان، آزادی مذهب و بیان و اندیشه قائل است.


مراسم الحاق جنوب شرقی گینه نو به مستمرات انگلستان. سال 1884 میلادی. به تصاویر این سیاه پوستان نگاه کنید که حتی لباس زیر هم به تن ندارند.


 

این هم تصاویر دیگری از همان قبیله نشینان در حوالی همان سالها که «بومی» این مناطق خوانده شدهاند و لابد چند هزار سال کنار همین آب با شاخه درخت فقط دامن و سرپناه برای خود درست کردهاند و بس.


 

رودخانه لورنتس گینه نو، عکس از سومین هیئت اعزامی تحقیق و کاوش به جنوب گینه نو 1912 میلادی.

 

 


 

 

و حالا به تصاویر امروزی همان قبیله نشینان نگاه کنید که نژاد آفریقایی آنان برای هر کس که عقل و هوش خود را در میان صفحات تاریخ نوشته شده توسط یهودیان گم نکرده باشد، غیرقابل انکار است.


 

و چهره این دختران پاپوآ گینه نو که شهرنشین هستند.

 

حال بعد از گذر از منطقه گینه نو به جزایر سلیمان میرسیم. این نام از نام «سلیمان» پادشاه ثروتمند کتاب مقدس گرفته شده. که به گمانی اشتباه این اسم را به این منطقه دادهاند. بنابر این فرض که مردم قبیله نشین این جزایر دارای ثروتهای زیادی بودهاند. یکی دیگر از مزخرف گوییهای معمول تاریخی اروپاییان که شنیدن آنها برای ما تبدیل به عادت شده است. 




میسیونرهای مسیحی در 1898 اولین بار به جزایر سالومون رسیدند و 70 درصد این جامعه را نیز بنا به ادعای خودشان مسیحی کردهاند. این سرزمین بعدها برای اروپاییان به بازار تجارت کاکائو و نارگیل و معدن مس تبدیل شد. اما چهره به اصطلاح بومیان این سرزمین نیز خبر از مهاجرت قبایل آفریقایی به این سرزمین دارد.



دیدار نخست وزیر جزایر سلیمان از تایوان 2016




 






بخشی از جمعیت سیاه پوست این سرزمین (حدود 5 تا 10 درصد) به خصوص کودکان، موهای بلوند دارند که در بین مردم شرق آسیا و حتی آفریقا پدیدهای نادر است.





عدهای علت آن را به تابش نور خورشید یا رژیم غذایی سرشار از ماهی و خوراکیهای دریایی ربط میدهند. گروهی آن را به یک تک ژن که معلوم نیست از کجا آمده، و گروهی دیگر از طریق انتقال جریان ژنی که این صفت را به وسیله کاوشگران اروپایی، تجار و کسانی که در قرون گذشته از منطقه دیدن کردهاند، میدانند.

 

جزیره فیجی مجموعهای از 330 جزیره است که تنها صد جزیره آن مسکونی است. نیمی از جمعیت فیجی هندی تبار هستند که از 1880 تا 1919 به وسیله انگلیسیها برای کار در مزارع نیشکر به این منطقه آورده شدهاند. فیجی در قرن 19 و 20 مستمره بریتانیا بود و در 1970 استقلال پیدا کرد. اما هندی ها صنعت و تجارت و سوپرمارکت ها و تاکسی رانی و بخش پزشکی و... را در کشور در دستان خود دارند. و کلیسا همه کاره این مردم است و در همه امور زندگی مردم دخالت دارد. حتی مدارس فیجی نیز زیر نظر کلیساها اداره میشود.



داستانهای مربوط به آدمخواری مردم این منطقه نیز همچنان رواج دارد. و صفتی که تنها برازنده پیروان صلیب و یهوه است، به مردم این منطقه نیز نسبت داده شده. دلیل آن وجود استخوانهایی در آثار باقی مانده غذاهای جنگل نشینان این منطقه است.

 

سیاه پوستان بومی خطاب شده این منطقه، درست مانند اندونزی و مالزی، مردمی بسیار صلحجو و آرام و خندان  هستند. در مورد هیچ چیز عجلهای ندارند و همیشه و در همه حال لبخند به لبهایشان میبینید. برخلاف هندیهای ساکن این منطقه. 

همچون همیشه آمار مسلمانان قبیله نشین فیجی نیز هرگز به درستی اعلام نشده است.







 



تصویری از بومیان وانوآتو، مالکوتا در غرب فیجی، چهره این بومیان نیز حکایت از تبار آفریقایی آنان دارد.

 

تاریخ نگاران در داستانهای نوع یهودیشان، یک دریانورد پرتغالی یا هلندی سرگردان که معلوم نیست آن جا دنبال چه میگردد را به کشف این جزایر در حدود 400 سال پیش میفرستند. اما تا 200 سال بعد از این کشف هم خبری از سفر به این مناطق نیست. و بعد از 200 سال، ناگهان سروکله ارتش بریتانیا پیدا میشود و سپس نوبت صلیب به دستان مسیحی است تا مردم بیفرهنگ و به زعم خودشان عقب افتاده این مناطق را به مسیحیت، «دعوت» و در اصل «مجبور» کنند. با وجودی که در این کشور یک خانم ایرانی بهایی توانسته با آزادی کامل پایگاهی برای تبلیغ بهائیت در فیجی دایر کرده و عدهای را نیز بهایی کند، اما مسلمانان همواره مورد ستم و هجوم ارتش کلیسا بودهاند.


تاریخ نگاری یهودی دنیا توضیح نمیدهد که چه طور این مردم همیشه خندان و آرام و صلحجو، روزگاری آدم خوار بودهاند. در اصل صفت آدم خواری برازنده پیروان صلیب و یهوه است که به این مردم فرار کرده به جزایر انتهای زمین یک بار دیگر هجوم آورده تا پهنه اقیانوس آرام را به محیطی ناآرام برای این مردمان مسلمان تبدیل کند.


امروزه این جو ناآرام در سرزمین کشمیر نیز در جریان است. مسلمانان تحت فشار و تجاوز ارتش بریتانیا در هند به کوهستانهای شمالی این شبه قاره گریختند که امروز به نام منطقه «کشمیر» میشناسیم. جدایی پاکستان از هند، آغاز مناقشات دو کشور هند و پاکستان بر سر مالکیت این منطقه بوده است که در سایه آن، جنگی تمام نشدنی و همچنان علیه مسلمانان در این منطقه در جریان است.

و تا زمانی که مسلمانان جهان به ریشه این دشمنی و کینه پی نبرند و دشمن اصلی خود را که به فرموده قرآن دشمن همه بشریت است به درستی نشناسند، امیدی به بهبود وضعیت آنها در جهان نمیرود.

تنها عامل دوام و پایداری این مردم تا به کنون، ایمان به وعدههای الهی است و این که همواره یکتاپرستان را به تمام جهان برتری داده و پیروز گردانیده و ستمگران و مشریکن را وعده عقوبت اخروی داده و بندگان صالح خود را تنها میراثبران زمین خطاب نموده...