نهضت جنگل


اثر بالا معروف ترین تصویر میرزا کوچک خان جنگلی است. اثری که در اصل یک نقاشی است نه یک عکس.

تاریخ نگاری آکادمیک دنیا علت عقب ماندگی جامعه ایران ازلحاظ سیاسی و فرهنگی را دیکتاتوری حاکمین نالایق قجری واز سوی دیگر استیلای 150 ساله کشورهای استعمارگرغربی همچون روس و انگلیس براین سرزمین می داند تا به این ترتیب نوظهور بودن بافت مدنی جامعه ایران آشکار نشود.


آنها به تناسب این داستان ها برای اقوام مختلف جامعه ایران قهرمانان ملی نیز تراشیده اند. قهرمانانی که جنبش های آزادیخواهانه شان در این قصه ها نباید به سرانجامی برسد. چرا که حاصل و اثری از آن همه رشادت در زندگی مردم این سرزمین به چشم نمی آید و آرمان های این مردم بی سرانجام باقی مانده است.

از رئیسعلی دلواری برای مردم جنوب ایران تا ستارخان و باقرخان برای ترکان، محمد تقی خان پسیان برای خراسانی ها وحالا میرزا کوچک خان جنگلی برای خطه گیلان که مردم اش اطلاعات چندانی ازقیام او دردل جنگل ندارند و سردار این جنبش را به خوبی نمی شناسند و نمی دانند چگونه فکر وعمل می کرده.

یگانه قهرمان ملی واقعی این سرزمین دکتر مصدق است که سایه حضور و نقش او هنوز با ملی شدن صنعت نفت بر سر ما محسوس است.

مردم ایران اگرچه درصحنه اجتماعی وسیاسی کم تجربه، اما مردمی بسیارباهوش اند که باعکس العمل های جمعی خود نسبت به حوادث هشتاد سال اخیر، همواره حضورخود را در صحنه اعلام کرده اند. نمونه بارز آن، انقلاب 57 است که بی هیچ مدیریت وهدایتی حکومت پهلوی را توانستند سرنگون کنند. آنها آرام آرام هزینه های تاریخی را می پردازند و با دوست ودشمن خود آشنا می شوند وبه عنوان شهروندان این سرزمین رشد اجتماعی ومدنی کسب می کنند و سرانجام نیز سرنوشت خود را به دست مدیریتی ملی و دل سوز خواهند سپرد. این آینده ای است که نه برای ایران، بلکه برای تمام خاورمیانه قابل پیش بینی است.


تاریخ نگاری آکادمیک معاصر ایران، انقلاب جنگل را ادامه نهضت مشروطه در عصر قاجار می داند و به این ترتیب برای سرزمین گیلان نیز سهمی درمبارزات ملی قائل می شود. از آن جا که پرونده این انقلاب قلابی و سلسله قاجار مدت ها پیش توسط بنیان اندیشان بسته شده است، همین مسئله جعلی بودن نهضت جنگل را در تاریخ معاصر خود به خود اثبات می کند.

اما مردم ایران آن طور که باید درباره نهضت انقلابیون جنگل اطلاعاتی ندارند وهنوزکه هنوزاست حرف وحدیث وسوالات بی شماری پیرامون قیام میرزا کوچک خان برسر زبان هاست. مورخان طبق معمول علت آمیخته شدن قیام وی را با افسانه خالی بودن دست محققان ازآرشیو جنگل، (حاوی اسناد و نامه ها) که درون چند جامه دان جای داشته و در تتف رود به دست قواء مهاجم افتاده، می دانند.

ظاهراً معروف ترین اثری که درباره میرزا کوچک خان تا همین امروز تألیف شده «سردار جنگل» اثر ابراهیم فخرایی است که در سال 1343 توسط انتشارات جاویدان به طبع رسیده. وی را از یاران نزدیک میرزاکوچک خان معرفی کرده اند تا به این ترتیب برای زندگی و مرگ میرزا شاهد عینی تراشیده باشند.

اثر او را تحقیقی بدیع درزندگی نظامی این مبارزآزادیخواه می دانند که برای نخستین بار دراختیار مردم قرار گرفته است. نویسنده اذعان می دارد که بخشی از تصاویر کمیاب این کتاب توسط تاجری به نام یحیی حریریان ( از بازرگانان رشت) در اختیار وی گذاشته شده است.

نام «یحیی حریریان» تصویر زیرزمین های کنیسه را درذهن بنیان اندیش تداعی می کند که چند خاخام درآن مشغول چسباندن تکه های عکس و سرهم کردن تصویری هستند که قرار است قهرمان داستان قلابی آنها ازتاریخ ایران باشد.

مطابق معمول اسناد وگزارش هایی که کتاب به آن اتکا کرده، سطحی و آبکی است و گویا در آن مشغول فریب دادن کودکان هستند. این کتاب های جعلی ساخته دست یهود که سراسر انباشته ازدروغ های شاخدارو مطالب ضدو نقیض است، برازنده قبای مردمی است که حافظه تاریخی و سواد خواندن و نوشتن ندارند و به تازگی وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شده اند. اما بی شک «برآمدن مردم» به صحنه همین اجتماع مدت هاست که معادلات ذهنی یهود را به هم ریخته و نقشه های آنان را نقش برآب کرده است  :

« در سابق بیان کردیم که میرزا مردی سریع التاثر و به اصطلاح امروز نازک نارنجی بود و اکنون اضافه می کنم که شدت و حدت تاثر و احساساتی بودن صرف، اگر از نظر فرد نگریسته شود چندان قابل اهمیت نیست. ولی از نظریک سیاستمدارانقلابی که بایستی با دارا بودن صفات نرمش و قابل انعطاف با حوادث روز مقابله کند و تابعان و همقدمانش را رهبری نماید واز نزدیک ترین راه و بهترین وسایل به هدف برساند، نقص است.» (سردار جنگل - ابراهیم فخرایی، صفحه 43)

بالاخره متوجه نشدم که میرزا کوچک خان یک انقلابی بود یا یک سیاستمدار. تا آنجا که می دانم در نهضت های آزادی خواهانه، یک فرد انقلابی که علیه بی عدالتی و جور قیام کرده باشد، در برابر حوادث نرمش و انعطاف ندارد. او سرباختن در راه حقیقت را آرمان خود می داند و از مرگ نمی هراسد. اما ظاهرا میرزای داستان ما گونه ای دیگر است و برای انقلاب کردن هم اول استخاره می نموده، آن هم نه با قرآن که با تسبیح که از ملزومات همراه خاخام های یهودی است:

« میرزا به استخاره اعتقادی عجیب داشت و هرجا به مشکلی برمی خورد و یا تردیدی در اقدام به کار مورد نظرش حاصل می کرد، فورا دستش به طرف تسبیح اش دراز می شد و نتیجه استخاره هر چه بود بی درنگ قبول می کرد. این امر به بعضی ازهمکارانش که قبول نداشتند استخاره در امر انقلاب دخیل باشد گران می آمد وگاهی حتی به کدورت منجر می گشت.» ( سردار جنگل ، ابراهیم فخرایی ، صفحه 37)


«قنسول انگلیس مقیم رشت، به ملاقاتش آمده و از هر دری سخن می گفتند. نظر قونسول گویا توضیح فتوحات انگلیس ها در بین النهرین و تحت تاثیر قرار دادن جنگلی ها بود. میرزا نیز متقابلا اشاره به سلاح قابل ملاحظه ای نمود که از طرف فرماندهی ارتش عثمانی به وی رسیده و نتوانست مسرت های حاصل از دریافت این هدیه نفیس را مخفی بدارد و همین امر بعدا موجب انتقاد یاران اش قرار گرفت و اعتراض شد به این که اسلحه دفاعی جنگل جزء اسرار است و فاش ساختن اسرار نزد دشمن و عناصر بدخواه، نوعی کم ظرفی و ناپختگی است. وی در جواب گفت:

به گیتی به از راستی پیشه نیست           ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست

چنانچه سیاست و مقتضیات ایجاب کند که در محاورات اش با اشخاص به دروغ و تقلب و تزویر توسل جوید، او هیچ سیاستی را مفیدتر از راستی نمی شناسد و به همین جهت است که زبان اش به غیر حق و حقیقت گویا نیست و چقدر خوشحال خواهد بود که دوستان اش نیز همیشه این نکته اخلاقی را رعایت کنند!!!» ( همان، صفحه 45)

بنابراین این رهبر نازک نارنجی که گاهی با قنسول دشمن کشورش چای نیزمی نوشیده، نه تنها انقلابی نیست، بلکه از سیاست  نیز بویی نبرده است.

«خودش نقل کرد که روزی بسیار دلتنگ بودم و به سرنوشت مردم ایران(!!!) می اندیشیدم .... که گدایی به من برخورد و تقاضای کمک نمود... معذرت خواستم و کمک به وی را به وقت دیگرمحول ساختم... در جیب یک شاهی پول نداشتم و فنافی الله به نحوه گذران آینده ام می اندیشیدم... لکن گدای پررو دم به دم غوغا می کرد واصرار می ورزید ...عاقبت به تنگ آمده کشیده ای به گوشش خواباندم ... فورا بر زمین نقش بست و نفس اش بند آمد و جابه جا مرد. از مرگ گدا متاثر شدم و چون عمل خود رامستحق مجازات می دانستم بی درنگ به شهربانی حاضرو خود را معرفی کردم. رئیس شهربانی یفرم ازاین که به پای خود به شهربانی آمده، خود را قاتل معرفی کرده ام متعجب شد و مدت های مدید برای همین ارتکاب درزندان ماندم. لیکن ازاحترامات رئیس شهربانی که ازسوابقم به درستی آگاهی داشت برخوردار بودم تا آن که اوضاع تغییر کرد و با گذشت مدعیان خصوصی آزاد گردیدم.» ( همان، صفحه 42)

ظاهرا نویسنده کتاب که خود را ازآزادیخواهان مشروطه می داند بی هیچ شرمی همچنان مشغول سربه سر گذاشتن با مردم این سرزمین است.


-----------------------------------------------------------

« یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ اهل رشت، ساکن استادسرا در سال 1298 هجری قمری ( یعنی حدود 138 سال پیش) چشم به جهان گشود. در مدرسه حاجی حسن و مدرسه جامع مشغول آموختن صرف ونحو وتحصیلات دینی شد وچندی نیزدر تهران درمدرسه محمودیه به همین منظوراقامت گزید ومیبایست یک امام جماعت ازکاردرآید. اماحوادث وانقلابات کشورمسیرافکارش را تغییر داد و عبا و عمامه را به تفنگ و فشنگ و نارنجک مبدل ساخت.» (همان منبع ، صفحه 35)

با نگاه کردن به تصویر بالا احساس می کنم آن سری که به گردنی لوله مانند وصل کرده اند هر لحظه در حال افتادن است و زاویه بدن و صورت عکس با هم هماهنگ نیست. ضمن این که چهره این جوان طلبه با چهره ای که از «کوچک خان» می شناسیم به هیچ وجه شباهتی ندارد.

پیش ازاین توسط بنیان اندیشان اثبات شد که خواندن دروس حوزوی و طلبه گی در ایران عمری بیش از صد سال ندارد.

تعجب محقق از آن است که اسامی مکان هایی چون رشت و گیلان و...  که به تعدد دراین کتاب ازآنها استفاده شده، نامگذاری های جدید برمنطقه شمال کشورما و مربوط به دوران پهلوی است و قبل ازآن به کل محدوده گیلان و مازندران، استرآباد گفته می شد.

« میرزا یک ایرانی ایده آلیست و یک مذهبی تمام عیار بود که واجبات اش ترک نمی شد وازنمازو روزه قصورنمی کرد. به اشعارفردوسی علاقه خاصی داشت ودرگوراب زرمیخ مرکز تاسیسات نظامی جنگل، جلسات منظمی برای قرائت شاهنامه فردوسی و تهییج روح سلحشوری افراد ترتیب داده بود.» ( همان منبع ، صفحه 38)

عجیب است ظاهرا برای این مبارزان مذهبی تمام عیار آیات قرآن و موضع گیری خداوند درباره ظالمین کافی نبوده و برای مبارزه احتیاج به محرکی دیگر همچون اشعار فردوسی داشتند.

این وسیله ای  که دست میرزا داده اند، ظاهرا همان اسلحه ای است که به قصد نجات ایران از دست متجاوزین به دست گرفته است. به حالت کفش ها وانگشتان اودقت کنید که تا چه حد ناشیانه ساخته شده است. سوالی که بنیان اندیشان درباره اسناد تصویری تاریخ معاصر مطرح کرده اند، همچنان پابرجا و بی جواب مانده است.

اگرپادشاهی به نام ناصرالدین شاه که عاشق عکاسی نیز بوده وجود داشته است، به چه علت این همه تصاویر جعلی ازاوساخته اند و چرا دراسناد تاریخی یک تصویر سالم ازاو برجای نمانده است؟ همین سوال ساده را درباره عکس های میرزا کوچک خان نیز می توان مطرح کرد.



با این نقاشی قلابی نیز باید قانع شد که میرزا کوچک خان به مدرسه جامع رشت می رفته است. ردیف نشسته گویی برزمینی مواج و ناهموار زانو زده اند. خطوط موازی با هم دو ساختمان ناگهان در پشت سر افراد به هم می رسند و مطابق قانون پرسپکتیو درعمق تصویر حرکت نمی کنند. برای سرگرمی می توانید ایرادات بسیار دیگری نیز در این نقاشی مضحک بیابید.

میرزا را در بعضی صحنه های مهم سیاسی دوران معاصربه میدان مبارزه می فرستند و به بهانه ای نرفته برمی گردانند:

«در شورش شاهسون ها همراه یفرم و سرداراسعد به کمک «ستارخان» شتافت. لیکن مریض شده و به تهران برگشت.

با طغیان ترکمن ها که به تحریک شاه مخلوع روی داده بود، داوطلب جنگ شد و به گمش تپه رفت. اما در یکی از جنگ ها گلوله خورد و مجروح را به روسیه فرستادند.»


این نمونه هم تصویرمتفاوت دیگری از میرزا کوچک خان است که عازم جنگ گمش تپه شده، آن هم در لباسی شبیه لباس روس ها و با سیمایی شبیه ترکمن ها!!!  (ادامه دارد.....)



نظرات 19 + ارسال نظر
شهین توکلى جمعه 8 خرداد 1394 ساعت 20:53

ممنون بابت مقاله ى عالى و کاملتون . خسته نباشید نى گم .روشنگر و مفید بود .تشکر فراوان

سلام.
مرسی بابت اظهار لطفت .

mohamad aghdami جمعه 8 خرداد 1394 ساعت 21:06

بسیار جالب بود فقط ادامه ى مطلب رو هم اگر ممکنه زودتر به اشتراک بزارید.

اکبر توکلی جمعه 8 خرداد 1394 ساعت 21:14

به خاطر مطلبتون بهتون تبریک میگم
اما ای کاش در مورد ساختگی بودن قهرمان های ذکر شده آدرس یا نشانه میدادین تا کسانی که اطلاعات کاملتر بخوان بتونن تحقیق کنن
در مجموع متن کاملا محکم و بی ایرادی هست که همیشه ازتون انتظار میره و امیدوارم همواره همینطور بمونه
با امید گسترش نگاه بنیان اندیشی

درباره ستارخان و باقر خان قبلا استاد پورپیرار صحبت کردند. درباره دلواری هم یک سرچ کوتاه حداقل برای بنیان اندیشان همه چیز را مشخص می کند.
مگر اینکه توقع داشته باشید درباره آنها مقاله مجزا نوشته شود.
ممنون از درج نظرتون

رامبد محمودی شنبه 9 خرداد 1394 ساعت 14:57

عالی بود
دقیق و مفید انشااله ادامه داشته باشه
موضوع خوبی رو برای تحقیق انتخاب کردید به امید خدا ریشه این داستان ها خشک شده و فقط کافیه همچین مقاله ای برای دیگر شخصیت های خیالی نوشته بشه. ممنون

ستاره شنبه 9 خرداد 1394 ساعت 15:02

خیلی خوب بود
عکس آخر و عکس مدرسه جامع خیلی باعث شادی و خنده خانواده شد تشکر

بی نام یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:32

چند سال پیش بایکی از معمرین گیلان گفتگویی داشتم که ایشان در کودکی شاهد هجمه میرزا به روستا یشان بوده وبه حدت وشدت می گفت میرزا یه یاغی گردنه بند طرار بود که به روستاها هجوم می برد و اموال مردم را به زور می برد وایشان کاری با سیاست و عدالت خواهی نداشت .شباهت های عجیبی بین میرزا کوچک خان و رئیس علی دلواری وجود دارد ودر ادنا مشتراکات اینکه دو سارق محلی دار و دسته دار را جامه انقلابی و سیاسی پوشانده اند وتبدیل به مفاخر ملی کرده اند که بی شک دگر دیسی ها ی تردستانه بر خواسته از نگرش واحد وهدف واحد و تکمیل کننده جعل ریشه دار نشان دادن بافت جامعه نو ظهور مستقر در سرزمین پروشیانها (پرشین) وفریزی یا فریسی(فارسی) است.
نای نا جان ممنون استفاده کردم.

یار قدیمی یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 17:35

بسیار عالی
به امید مقالات بهتر و روشنگرتر

مرسی

واحد چهارشنبه 20 خرداد 1394 ساعت 19:54

بسیار عالی
جای این مقاله درمورد میرزا خالی بود

ممنون

اسماعیلی دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 07:26

با سلام واحترام به استاد
میخواستم نسبت به لینک های ارگ بم توجه دهم که لینک قسمت اول واخر یکسان است لطفا تصحیح بفرمایید تا ارسال قسمت اخر به دوستا ویا فیس میسر باشد وقتی لینک قسمت اخر درفیسبوک قرار میدهم همان قسمت اول ظاهر میشود جسارتا هرچه زودتر اصلاح بفرمایید

لینک ها مشکلی ندارند. درست متوجه منظورتون نشدم.

اکبر توکلی سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 23:05

با سلام
سکوت شما کمی طولانی شده
امیدوارم ثمره این سکوت مثل همیشه مطالب روشنگر باشه

چشم

m سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 20:49

در گذشت عالم فرزانه استاد پور پیرار را تسلیت عرض می کنم.

sa دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 08:47

سلام.مرسی بابت مقاله خوبتون.
میخواستم بدونم شما کلیپ کوتاهی را لز مسلمانان اندونزی در مورد عدم شناخت آن ها از شخصیت های لسلامی ساخته بودید؟آیا لینک دانلودی از آن دارید؟ممنون

من متاسفانه تا به حال به اندونزی سفر نکردم. ولی کلیپ کوتاهی از مسلمانان مالزی دارم با همین مضمونی که فرمودید. آیدین تبریزلی در سایت نماشا این کلیپ را نصب کرده است

http://www.namasha.com/v/z8EseG78

احمدرضاا یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 21:36

سلام و خسته نباشید...ممنون میشم اگه لینک دانلود بزارید

لینک چه چیز را بگذارم؟

احمدرضاا پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 07:08

ممظورم لینک دانلود مقالات...مخصوصا یادداشت مالزی رو که خیلی دوست دارم دانلود کنم...ممنون از زحمات شما

اکبر دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 14:18

آقای احمدرضا لینک دانلود مقالات به صورت pdf در صفحه فیس بوک نگاهی نو به زنگی موجود هست وشما با یک جستجوی ستده در صفحه میتونیدبهش دسترسی داشته باشید
بانو ننا امیدوارم همیشه خوشحال و سلامت باشید و ما بیش از این از مطالب شما استفاده کنیم

طبیعت گیلان یکشنبه 12 فروردین 1397 ساعت 20:08

با سلام.
درباره صحت و سقم تصاویر نظری نمیدهم و آنرا به کارشناسان فن محول میکنیم ولی اینکه علوم حوزوی در ایران قدمت فقط صدساله داشته باشد و یا اینکه اسامی مانند رشت و گیلان از دوره پهلوی به بعد بوده و قبلا سابقه نداشته قطعا و بی هیچ تردیدی اشتباه است.
علوم حوزوی به تنهایی از زمان شیخ عبدالکریم حائری حدود ۹۰ سال قدمت دارد و پیش از آن گرچه مرکزیت با نجف بوده ولی در اقصی نقاط ایران دروس حوزوی قطعا وجود داشته است شخصیتهای برجسته و معروفی هم درس می گفته اند.
اسامی ای مانند گیلان و رشت و مانند اینها هم قطعا در دوره قاجار وجود داشته و فقط ممکن است حدود آنها متفاوت بوده باشد و حتی جد پدری ما هم در همین گیلان و رشت ساکن بوده که اسنادش را داریم.
وقایع مربوط به دوران نهضت جنگل هم مال هزاران سال پیش نیست که بتوان به راحتی انکار کرد و در همین دوره پدربزرگ ما بوده که بسیاری از حوادث آنرا هم نقل میکرد و حتی در بعضی مناطق خودم هنوز شاهدم که وقایع جنگل را از زبان پدرانشان نقل میکنند که در آن حضور داشته اند و همه حاکی از کمک رسانی به میرزا در دوره جنگل است.
یاران میرزا هم تا همین اواخر دوره پهلوی و اوایل انقلاب و حتی بعضی تا همین ۲۵ سال اخیر و در زمان خود ما زنده بوده اند و چیزی نیست که قابل به انکار باشد و بسیاری از آنها هم حوادث و خاطرات دوره جنگل را نوشته اند و ابراهیم فخرایی تنها یکی از آنهاست و البته کتاب فخرایی هم آنطور که میفرمائید افسانه نیست و در همان دوره قبل انقلاب هم مورد تحسین بسیاری از اصحاب علم و فرهنگ و تاریخ و سیاست واقع شده بله اشکالاتی هم در آن هست که البته هیچ کتابی از اشتباه مستثنی نیست.
امروزه اسناد دوره نهضت حتی در آرشیو اسناد کشورهای دیگر نیز موجود است و قابل دسترسی هم هست و چیزی نیست که بشود انکار کرد.

سلام خدمت شما. مباحث این وبلاگ بر اساس تحقیقات تاریخی پوریم محور است و به دلیل قتل عام سراسری پوریم در ایران در زمان به اصطلاح هخامنشیان، این منطقه خالی از سکنه بوده و حتی سلسله قاجار نیز وجود خارجی ندارد. اگر با بنیان این مباحث تاریخی جدید آشنایی ندارید، مطالب این وبلاگ چندان برای شما قابل استفاده نخواهد بود.

طبیعت گیلان سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 01:51

با سلام.
برای ما که هیچ، این نحوه تحقیقات تاریخی که میفرمایید برای هیچکس مفید فایده نیست چرا که مستلزم انکار حقایقی است که تا همین چندی پیش پدران ما خود شاهد آنها بوده و از نزدیک نقل میکرده اند.
یکی دوتا هم نبوده اند که بگوئیم دروغ گفته اند و هیچ سمتی هم نداشته اند که بگوئیم طمع خاصی داشته اند، در روستاها به کار زراعی خود مشغول بوده اند.

دوست گرامی تاریخ نه به شاهد که به اسناد نیاز دارد. ایران یک کشور جدید التأسیس است. آن چه که به اسم سلسله قاجار به ما خورانده اند، مجموعه تدارکاتی است که یهودیان برای تشکیل سرزمینی به نام ایران می دیده اند. پادشاه و ظلمی هنوز وجود نداشته که میرزا کوچک خان و ستار خان و باقرخان و پسیان و... با آن مبارزه کنند. به نظر شما چرا مجبور شدند از میرزا عکس های جعلی درست کنند؟
اگر تمایل داشتید مطالب کتاب های استاد پورپیرار را می توانید از سایت حق و صبر دانلود کرده و مطالعه نمایید.
haghosabr.ir

طبیعت گیلان سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 12:26

عزیز من شما فکر میکنید اسناد از کجا بدست میاید جز از مشاهدات شاهدان عینی و گزارش آنها.
شما چیزهایی را زیر سوال میبرید که تا همین چندی پیش حاضرین آن ماجراها زنده بوده اند و همه گواهی میداده اند.
همین میرزا کوچکخان را که میگویید فقط چندنفر از بستگان خود ما او و مبارزاتش را دیده بودند حتی پدر بزرگ ما هم او را دیده بود و ماجراهای زیادی از او نقل میکرد.
اسناد آن دوره هم بیش از اندازه موجود است فقط کتاب فخرایی نیست صادق خان کوچکی، سعدالله درویش، جهانگیرسرتیپ پور، و بسیاری دیگر تا همین چندی پیش زنده بوده اند.
افشین پرتو و آقای عباسی و دیگران هم بسیاری از اسناد را از کشورهای دیگر پیدا کرده بودند.
همین محمدتقی میر ابوالقاسمی بستگان آنها دیده و گزارش هم تهیه کرده.
بستگان کوچک خان هنوز زنده اند و بعضی در تهران و بعضی در منطقه زیده فومن زندگی میکنند.
حتی با این طریقی که در پیش گرفتید جعلی بودن تصاویر را هم دیگر باور ندارم
به نظرم با ما در حال شوخی کردن هستید.
اگر لازمه تحقیقات تاریخی انکار مشاهدات عینی باشد همان بهتر که نباشد.

مصطفی یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 21:32

استدلال احمقانه ای بر نفی وجود نهضت جنگل و حضور میرزا کوچک خان بود.
کمی به اسناد تاریخی وزارت امور خارجه ایران و سایر دول حاضر در ایران آن عصر مراجعه کنید تا به پوچی مقاله وزینتان پی ببرید.
اگر خدمات و مدیریت نهضت جنگل و میرزاکوچک خان نبود،در سالهای قحطی بزرگ تعداد زیادی از ساکنین گیلان،قزوین ،همدان و ... تلف میشدند.
سعی کن بجای مزخرف نویسی،حقایق را بیان کنی،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد