ارگ بم، برگی تازه از تاریخ معاصر ایران - قسمت آخر

 مشرق زمین عرصه دعوای اهل کتاب پیشین با مسلمانان، اززمان محمد نبی تاکنون است. پس از بیداری علمی و فناوری در جهان غرب، و آن هنگام که مشرکین موفق به ساخت کشتی هایی شدند که توان داشت ماوراء اقیانوس ها را بکاود، به پدیده ای برخوردند که خارج از ظرفیت فهم و ادراک آنان بود.
دین اسلام بسیار سریعتر و پیش تراز کشتی های آنان قاره ها را درنوردیده بود. قاره هایی که با ماهیت و مفهوم آن اندک اندک و به تازگی آشنایی می یافتند.
کنیسه و کلیسا دریافتند که زمان اهتزار پرچم لا اله الا الله در اروپا و سپس جهان شناخته شده آن روز نزدیک است و اسلام سراسر افریقا را فراگرفته و در حال گذراز مرزهای هند است. پس سراسیمه کشتی های مسلح را به آب انداختند تا پرچم برافراشته ایمان و تسلیم به خدا را فرواندازند. آنها درحملات وحشیانه خود به هند و افریقا به دنبال «مسلمان» بودند نه هندو یا سیاه پوست.
حاصل این که به زمان ما، تابلوی فقرو جهل درهندوستان را به شکل توده مردمی می بینیم که بدون حمایت و پیوندهای خانوادگی و قبیله ای درگوشه خیابان متولد می شوند، همانجا بزرگ می شوند، زادو ولد می کنند و سرانجام نیزهمانجا گوشه خیابان می میرند، درحالی که کمی آن سوتر ردیف ویلاهای باشکوه و اتومبیل های لوکس طبقه ثروتمند هند در برابر دیدگانشان قرار دارد. جالب اینجاست که آنها به فقرو فلاکت خود اعتراضی هم نمی کنند وازاین بابت در سرزمین هندوستان شورشی صورت نمی گیرد. آنها وضعیت خود را تقدیری از جانب «خدایان» می دانند. 
ارتش بریتانیا برای توقف گسترش اسلام در هند دست به تفرقه افکنی و ایجاد فرق و مذاهب متعدد زد و به غیر مسلمانان تلقین کرد که مسلمانان هند تجاوزکارانی از تیره و قوم عرب اند که سرزمین شما را اشغال کرده اند و بدین ترتیب بومیان هند را علیه مسلمانان تحریک کرد تا به اشتراک بر مسلمین بتازند. چنانچه امروزه دولت دموکرات هند در مجامع بین المللی معمولا به نفع مسلمانان رای نمی دهد. آنها نیروهای انگلیسی را تا حد امکان وارد نبرد نمی کردند که هزینه های هنگفت برای شان دربرداشت. نیروی محلی با تعصب می جنگید. تعصبی که در سربازهای انگلیسی وجود نداشت.
مقاومت مسلمانان در برابر استعمار انگلیس و بومیان متعصب و تحریک شده، هرچند آنان را به خروج ازهند و تشکیل دولت مستقل پاکستان ناگزیر کرد، اما با این همه کلنی های پراکنده و بر جای مانده به مدد تبلیغ قرآن به حفظ تمدن اسلامی درهند ادامه دادند و در حال حاضر هم هندوستان بیش ترین جمعیت مسلمان جهان را در خود دارد و اگر چه نوک پیکان تجاوزات ارتش انگلیس جامعه مسلمانان را نشانه رفته بود، امروزه هیچ کدام ازآن بی خانمانان ساکن کنارخیابانها «مسلمان» نیستند. مسلمانان هند در کشور خود غالبا به تجارت مشغول اند. ثروت های بادآورده ندارند، اما ازسطح زندگی متوسطی در این سرزمین برخوردارند. به چه دلیل؟
به همان دلیل ساده که راهنمای بزرگ و مطمئنی مانند قرآن دراختیار دارند که تجارت و کسب و کار (و نه رباخواری) را حلال دانسته و بندگان را تشویق به تلاش برای کسب روزی واعتماد به حمایت آسمانی پروردگار و پیروی از خرد کرده است. الگوی عملی که هندوان و دیگر مردم آن سرزمین از آن بی بهره اند.
از طرف دیگر ظهورانقلاب صنعتی دراروپا ورواج تولید ماشینی وانبوه، که از تقاضای بازارهای داخلی بیش تر بود وهمچنین کمبود مواد اولیه، نگاه دولت های بزرگ صنعتی را متوجه شرق و کشورهای عقب مانده به عنوان بازارفروش کالا و درعین حال منبع مواد طبیعی اولیه تولید کالا کرد.
استعمار بریتانیا تجاوز بردیگر سرزمین ها از جمله «خاورمیانه» و آسیای شرقی را از افریقا وهند آغاز کرد تا آفتاب در امپراطوری اش - که به پهنای جهان گسترده بود - هرگز غروب نکند.
اداره مستعمرات وسیع، به پهنای نیمی از جهان، مقدم برهمه به تجهیز ارتباطات نیاز داشت. اشغالگران هند به علت فاصله طولانی با مرکز فرماندهی خود در لندن به ارتباطات سریع نیازمند بودند. در آن زمان تنها ابزاررفع این نیاز «خطوط تلگراف» بود که در سال 1835 توسط ساموئل مورس ابداع شده بود. آنها برای ارتباط بهتر و سریع تر با مرکز فرماندهی در بریتانیا و مبادله اخبارو گزارش ها و گرفتن دستورات، تصمیم گرفتند بین هند وسرزمین بریتانیا خط تلگراف ایجاد کنند. شورش بزرگ هند در 1857 که اخبار آن پس از مدت ها به دربار ملکه می رسید، ضرورت ایجاد ارتباط مستقیم با هند را برای بریتانیا بیشترکرد و سرزمینی که بعدها «ایران» نامیده شد، به عنوان بهترین مسیرارتباطی مورد توجه قوای نظامی انگلیس قرار گرفت. این خط تلگراف کشیده شده مابین هند وامپراطوری بریتانیا، درتاریخ معاصربه نام «خط ماوراء بحار» (Overseas Line) معروف است.
به این ترتیب ارتش انگلیس همراه نیروهای مهندسی و لجستیکی خود وارد خاک سرزمین ما شدند و البته در میان ارتش آنها سربازهای هندی با عمامه های مردم سیک هم وجود داشت. این سربازهای هندی بعدها در بین النهرین و شرق میانه نیز به نام ارتش انگلیس با قبایل مسلمان جنگیدند.
تصویر بالا نمای ساختمان قدیمی تلگرافخانه چابهار است که توسط انگلیسی ها درسیستان و بلوچستان ساخته شده. درگذشته این ساختمان به بنگلو معروف بوده است. دور تا دور ساختمان رواق های هلالی دارد. بنا در دو طبقه ساخته شده است و پوشش سقف ها، مسطح با تیرهای چوبی است و در طبقه اول نیز ازالوارهای چوبی استفاده شده .
آنها در خاک ایران برای بررسی های جغرافیایی، اسکان یا انبارمواد غذایی و تجهیزات و نگهداری نظامیان به قرارگاه هایی احتیاج داشتند که دفاتر ارتباطی با مرکز اصلی در هند به حساب می آمد و در فواصل مختلفی از هم چیده شده بود. آنها اطلاعات نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را ازمنطقه جمع آوری می کردند و مجموعه فعالیت هایشان لجستیکی بود. آثاراین مکان ها که قلعه های تدارکاتی - نظامی اند و البته آثار و نشانه های دیگر، در نیمه جنوبی کشور ما هنوز هم پابرجاست. در ساخت بنای این قلعه ها همچون ارگ بم وارگ ماهان، سیستم های کلنی نشین دیده می شود. نخستین و بالاترین مرتبه ارگ بم بخش اعیان نشین آن بود که علائم اشرافیت انگلیسی هم در دیوارها و سردرهای آن دیده می شد
و دیوارها گچبری و تزئین شده بودند و در ساخت آن بیشتر آجر به کار برده شده بود تا خشت، و فضاها وسیع ترو نورگیرتربودند.
طبقات پایین تر متعلق به خدمه و سربازها بود. به نظرم  قلعه فلک الافلاک در خرم آباد نیز در قسمت مدیریت، بسیار به ارگ بم شبیه است.
درقسمتهای دیگر، خانه فرماندهان نظامی، اصطبل، چاه آب، محل نگهداری تجهیزات و سربازها و فروشگاه های لوازم مورد نیاز زندگی... از یکدیگر مجزا و مشخص است. یعنی طبقات مختلف در زمان کوتاهی و برای منظور خاصی در این قلاع شکل گرفته، نه در دوران تاریخی و اهداف نظامی در ساخت آن کاملا به چشم می خورد.
چه می توان گفت. آیا امپراطوری ساسانی برای جنگ با اعرابی که با شمشیر قصد مسلمان کردن مردم این منطقه را داشتند مجبور به ساخت این قلاع شدند؟ ولی چرا در کرمان و سیستان و بلوچستان؟ اعراب بالطبع باید از مرزهای غربی وارد سرزمین ما شده باشند نه مرزهای شرقی.

ارتش انگلیس برای اسکان، انبارمواد غذایی وتجهیزات و نگهداری نظامیان و جمع آوری اطلاعات و پیداکردن جای پا برای آینده به این قلعه ها احتیاج داشت.
به نظر می آید ایران برای آنها نوعی مرکز پشتیبانی است و به نوعی لوازم و بقایای مورد نیاز برای ماندن در هند و البته انجام پروژه های ساخت خاورمیانه بزرگ.

به این ترتیب اولین حضور نظامیان ارتش بریتانیا را در ایران به بهانه کشیدن خط تلگراف مشاهده می کنیم. بعدها این حضور و تحرکات نظامی با کشف و استخراج نفت در جنوب غرب ایران کامل تر گردید. امروزه بیشترین آثارو نشانه های حضور قوای این ارتش در بندر بوشهر خودنمایی می کند. شاید تاسیسات مخابراتی انگلیسی که درفواصل مشخصی بنا شده بود، بعدها توسط شرکت نفت انگلیس تغییر کاربری داده باشد.
نکته قابل توجه این که  نشانه های حضور قوای انگلیس را در یک خط مستقیم نمی بینیم. مسیر عبور آنها از مناطقی صورت گرفته که از نظر آب و هوا و جغرافیا برای اسکان مناسب تر بودند. مثلا در استان کرمان که منطقه ای گرمسیر و خشک است مناطقی خوش آب و هوا چون منطقه ماهان دارد که چشمه های آب معدنی، آبشار و میوه های مرغوب دارد و به درستی پردیس کویر نامیده شده.
بد نیست اشاره ای کنیم به بنای معروف «باغ شازده» در شهرستان ماهان، که در زمان رضاشاه ساخته شده است، نمای پلکانی محوطه جلوی عمارت که جوی آبی هم از میان آن می گذرد، در بسیاری از بناهای منسوب به قاجاریه در ایران به چشم می خورد.
نمونه چنین معماری را در محوطه بنای « تاج محل» در آگرای هند نیز می توان مشاهده کرد. با سقف گنبدی شکل آن که مانند گنبد مساجد اسلامی است.

.................................................
همچنین بناهای قدیمی ارتش انگلیس در میدان توپخانه تهران را درنظرداشته باشید که از نظرمعماری بسیار به بناهای انگلیسی ساخته شده در هند شبیه است ، با سقفی گنبدی شکل
عمارت پستخانه در کلکته که توسط ارتش انگلیس ساخته شده. کلکته مقراصلی فرماندهی ارتش بریتانیا در هند بود.
و این هم عمارت شهرداری و شعبه بانک ایران و انگلیس در میدان توپخانه - تهران که بازهم بنایی انگلیسی است.
                                           ...............................................
تاریخ نگاری آکادمیک دنیا به همراه نیروهای پشتیبان خود همچون سازمان یونسکو و ... بناهای انگلیسی معاصرساخته شده در ایران را به طورمساوی بین امپراطوری های قلابی پیش از اسلام و حتی بعد از آن تقسیم کرده است. اینکه آنها در حول موضوع ارگ بم به عنوان اثر شاخص باستانی هیاهو و تبلیغات زیادی راه انداخته اند و در عین حال نسبت به بناهای مشابه آن درهمان مناطق و استان های همجوار بی اعتنا مانده اند، دلیلی جز این ندارد که امیال توسعه طلبانه شان را در منطقه مخفی نگه دارند. والا بی شمارازاین قلعه ها درنیمه جنوبی کشور وجود دارد. و البته به نقش یهود در سازماندهی و تامین مخارج پشت پرده تمامی این جریانات نباید بی توجه بود.
مرکز فرماندهی انگلستان در شرق، سرزمین هندوستان بود. وازهمان جا شروع به خط کشی خاورمیانه و ساختن «کشور» در این منطقه کرد. این هنگ های مستقر دراین قلاع هنگام تحرکات نظامی می توانست به نیروی پشتیبان تبدیل شود. آنها عناصر جاسوسی خود را به میان قبایل مختلف در خاورمیانه فرستادند و سیستم قبیله نشینی آن مناطق را به سیستم حکومتی با دولت های دست نشانده خود تبدیل کردند و برای اینکه اعتباری به این کشورهای جدیدالتاسیس تولیدی خود بدهند و ردپای خود را درساخت این دولت ها بپوشانند، شروع به ساخت «تاریخ پرفراز و نشیب» برای منطقه کردند و این طور نمایاندند که آن سرزمین ها از ابتدا وجود داشته اند و مثلا از نژاد آریا یا ... هستند.
برای سرزمینی که عربستان نام نهادند «آل سعود» را به عنوان پادشاه گماشتند و کلید خانه کعبه قبله مسلمین را به دست این خانواده یهودی سپردند. و برای اینکه پادشاهی یک شبه آنان موجه جلوه نماید، تاریخ قلابی عثمانی اختراع کردند که وانمود کنند آل سعود در جدال با آنها به قدرت رسیده است.
دولت آلمان که در دو جنگ جهانی از داشتن مستعمرات بی نصیب مانده بود، سعی می کرد خود را به نژاد موهوم آریا متصل کند تا لااقل نوعی همپیوندی با مردم منطقه ما پیدا کند و بتواند در روشنفکری آن زمان ایران نفوذ داشته باشد.
                                           ........................
از پس هجوم امپریالیسم به بخش عقب مانده دنیا، مردم این مناطق هرگز تصمیم گیرنده سرنوشت خود نبوده اند و قرن هاست مشغول مبارزه برای بازپس گیری ابتدایی ترین حقوق زندگی خود به عنوان انسان هستند وهرگز فرصت نداشته اند به ساده ترین آرزوهای خود در زندگی جامه عمل بپوشانند. در کتاب پروفسور ولفگانگ مومسن با نام «تئوری های امپریالیسم» نوشته شده، امپریالیسم برای مردم جهان سوم تمدن آورده. اگر آنها مورد استثمار قرار نمی گرفتند وزندگی و ثروت های طبیعی شان به یغما نمی رفت، هرگز از محدوده قبیله خود اندکی آنسوتررا نمی شناختند، با تکنولوژی غربی و با اقتصاد و سیاست و فرهنگ و صنعت روز دنیا آشنا نمی شدند. این امپریالیسم است که مردم امریکای شمالی و جنوبی، شرق میانه، افریقا و آسیای شرقی را وادار کرد از دایره محدود قبیله ای خود خارج شده و رودرروی استعمارگران بیاستند و ازطریق مبارزات مدنی یا سیاسی با مسائل روز دنیا آشنا شوند. فرصت پیدا کنند به مدرسه و دانشگاه بروند و با جهان متمدن تماس برقرار کنند.
اما مسئله اینجاست که خود کشورهای سرمایه داری نیز تنها 400 سال است با شرق و غرب جهان آشنا شده اند. اگر آنها به کشورهای منطقه ما آب و برق یا خط تلگراف آورده اند، به خاطر منافع خودشان بوده، اگر نیروی انسانی تحصیلکرده تربیت کرده اند، برای خدمت به خودشان بوده که البته با نمونه هایی چند از آنان همچون مهاتما گهاندی درهند آشنا هستیم. آنها متوجه نیستند هزینه های روانی، مادی، نظامی و فرهنگیئی که در جهان سوم برای فریب افکارعمومی یا مبارزه و سرکوب آنها می کنند ازنفتی که مثلا به رایگان ازعراق می برند، بسیارهنگفت تر است.
افتخار بنیان اندیشی این است که با روشنگری های خود به دیوار دروغ ها و موهومات ساختگی شان ترک وارد کرده و ثابت کرده که تا همین چند قرن پیش قلمی در جهان ساخته نشده بود که بتواند مکتوبات منظم در قالب «کتاب» به جهان ارائه دهد و داستان سرایی های سران کنیسه و کلیسا را در مورد تاریخ و فرهنگ جهان یکسره بر باد فنا داده است.
مورخان غربی درباره هر سند و ابنیه تاریخی ساخته شده در جهان، داستان های فراوانی تراشیده اند و برآن نام «علم» نیز گذاشته اند. در کتب ومقاله های مختلف تاریخی آنقدر که به بررسی و توضیح اجزاء بناهای تاریخی یعنی مساحت و تعداد برج ها و طول و عرض و ارتفاع و مواد و مصالح ساخت آن و... می پردازند، به مسائل بنیانی وعلل وعوامل ایجاد آن وارد نمی شوند.همین مسئله را در مورد بنای ارگ بم شاهدیم. همان طورکه در مقدمه 30 صفحه ای و درخشان کتاب «برآمدن هخامنشیان» ذکر شده، توضیح و تشریح اسناد و ابنیه تاریخی البته به کار مورخ می آیند، اما به خودی خود تاریخ نیستند و بدون حضور در یک «فضای تاریخی» به سادگی ازعرصه تاریخ رانده و درگمنامی محو می شوند.
 
دهه های پیش رو دهه هایی است که سران کنیسه و کلیسا پاسخگوی تک تک جنایت ها وانحرافات و دستکاری هایی که در تمدن جهان و مفهوم زندگی کرده اند، خواهند بود.
اینک شاهدیم که مردم تحت ستم قرارگرفته دنیا اندک اندک با زبان اسلحه با آنها سخن می گویند که نمونه کوچکی ازآن را در انتقام جویی های مردم عادی فلسطین درکرانه باختری شاهد بودیم، که به جای پرتاب سنگ، این باربا چاقو یا اتومبیل شخصی به طرف یهودیان هجوم می آورند. سال ها بعد سیاه پوستان ایالات متحده امریکا، این کشوررا تسخیر خواهند کرد و انتقام اجداد خود را ازقدرتمندان و سیاستمداران نوکر کنیسه خواهند گرفت.
 اما همچنان آنها ازحوادث اطرافشان درسی نمی آموزند
و هرروز بیشترازقبل درکثافت کاریهای فرهنگی و سیاسی خود غرق خواهند شد وهمان اشتباهات تاریخی را بارها و بارها تکرارخواهند کرد و این مسئله  سخن قرآن را به درستی تایید می کند:
 [ والله لا یهدی القوم الظالمین ]
خداوند بندگان ظالم خود را هدایت نمی کند. و میراث بران آینده این کره خاکی بندگان شایسته او خواهند بود.


                                             پایان / بهمن 93
                                                        

ارگ بم، برگی تازه از تاریخ معاصر ایران- قسمت اول


یازده سال پیش با وقوع زلزله مهیبی در استان کرمان، توجه و نگاه جهانیان معطوف به ارگ تاریخی بم شد که در زلزله آسیب های بسیاری دیده بود. روشنفکری بی مایه ایران در این میان دستمال به دست، با زدودن اشک چشم، از فاجعه ای عظیم سخن می گفت. بلافاصله پای یونسکو و کشورهایی چون ایتالیا، فرانسه و ژاپن و بانک جهانی برای مرمت آن به میان کشیده شد و رئیس جمهور وقت، وعده بازسازی آن را به مردم می داد. گویی همه برای تخریب بنا بیش از کشته و بی پناه شدن آوارگان بم دل می سوزاندند و از آنجا که تاریخ نگاری آکادمیک دنیا این بنا را به عهد باستان متعلق می داند، کسی در میان این هیاهو یک بار هم سوال نداد که آیا در منطقه زلزله خیز ایران، از عهد باستان تا کنون، زلزله ای در کرمان رخ نداده است؟ چگونه این بنای خشت و گلی در طی چند هزار سال این چنین سالم مانده بود؟

«ارگ بم بزرگترین سازهٔ خشتی در جهان است که در نزدیکی شهر بم در استان کرمان در جنوب شرقی ایران قرار دارد. این ارگ عظیم که در مسیر جاده ابریشم قرار دارد، سده ۵ پیش از میلاد ساخته شده‌است و تا سال ۱۸۵۰ پس از میلاد نیز همچنان مورد استفاده بوده. به طور قطع مشخص نیست چرا پس از آن دیگر مورد استفاده قرار نگرفته. کل بنا یک دژ بزرگ است که در قلب آن، ارگ واقع شده، اما به دلیل ظاهر پرابهت ارگ، که پر ارتفاع‌ترین قسمت مجموعه نیز به شمار می‌آمد، کل بنای دژ به عنوان ارگ بم نامیده می‌شود.مساحت این ارگ نزدیک به ۱۸۰٬۰۰۰متر مربع است که با دیوارهایی به بلندی ۶ تا ۷ متر و طول ۱۸۱۵ متر احاطه شده‌است. ارگ از دو بخش جدا از هم تشکیل شده‌است که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارد. حدود ۶۷ برج در سطح شهر باستانی بم پراکنده شده‌است.به نظر می رسد طراح یا طراحان، شکل نهایی کل ساختمان و شهر را از همان قدم‌های ابتدایی مراحل ساخت، پیش بینی کرده بوده‌اند. در حین هر کدام از مراحل پیشرفت کار، قسمت ساخته شده از یک شکل کامل برخوردار بوده و هر بخش اضافه می‌توانسته‌ است به راحتی به قسمتهای موجود «دوخته شود».

ارگ در مرکز شهر نظامی در نقطه‌ای با بهترین دید از لحاظ امنیتی قرار دارد.

بخش حکومتیکه در درونی‌ترین دیوار قرار گرفته و شامل دژ نظامی، عمارت چهارفصل، سربازخانه، چاه آب ۴۰ متری و اصطبل به گنجایش ۲۰۰ اسب است.
بخش رعیت نشین که اطراف بخش حکومتی است و شامل ورودی اصلی شهر، مسیر اصلی متصل‌کننده ورودی شهر به دژ و بازار درامتداد آن، نزدیک به ۴۰۰ خانه و ساختمان‌های عمومی مانند مدرسه و مکان ورزش است.

در ارگ ۳ نوع مختلف خانه وجود دارد که قابل توجه هست:خانه‌های کوچکتر با دو_سه اتاق برای خانواده‌های فقیر، خانه‌های بزرگتر با سه - چهار اتاق برای طبقه متوسط جامعه، بعضی از آنها ایوان هم دارد و مجلّل‌ترین خانه‌ها با اتاق‌های بیشتر که به خاطر فصلهای مختلف سال در نقاط گوناگون قرار گرفته‌اند، با یک حیاط بزرگ و یک طویله در نزدیکی برای حیوانات. تعداد این خانه‌ها در ارگ خیلی کم است. از این جمله می توان به خانه سیستانی ها و خانه یهودیان اشاره کرد.

همهٔ ساختمانها از آجرهای رسی پخته نشده یعنی خشت، ساخته شده‌است. ارگ بم احتمالاً پیش از زمین‌لرزهٔ ۲۰۰۳، بزرگترین مجموعه خشت و گلی جهان بوده‌است.» (نقل از ویکی پدیا)


اگر چه ویکی پدیا این بنا را به سده پنج پیش از میلاد(2500 سال پیش) نسبت می دهد، اما بعضی منابع آن را بنای ساسانی و حتی اشکانی می دانند. اما بنای مزبور چه ساسانی باشد و چه هخامنشی یا اشکانی، از روی کدام نشانه سبک معماری آن را می توان به این سلسله یا آن سلسله نسبت داد؟و مسئله مهم تر اینکه در اسناد و کتب قدیمی مربوط به تاریخ ایران هرگز جایی نام و نشانی از ارگ بم برده نشده است و همین مسئله ظن جدید ساخت بودن آن را بالا می برد.

بنیان اندیش با دیدن شمای ظاهری این قلعه از خود می پرسد در سرزمین پوریم زده و خالی از سکنه ایران که تا چند دهه پیش نام هم نداشت، دژ نظامی بم به چه کار می آمده و در آن علیه کدام دشمن تجهیز می شدند.


با یک نگاه سطحی به قلعه های موجود در کشور، نسخه بدل هایی فراوان از ارگ بم کرمان را، به خصوص در نیمه جنوبی کشور می توان یافت که اگر چه از نظر مساحت به اندازه ارگ بم نیستند اما در شمایل و معماری بنا تفاوت چندانی با آن ندارند. ولی چرا ارگ بم را این چنین برجسته کرده اند و درعین حال نسبت به بناهای مشابه آن بی تفاوت مانده اند؟



تصاویر بالا نماهای متفاوتی از ارگ راین در استان کرمان است که بزرگترین بنای خشتی، بعد از ارگ بم به حساب می آید، با حریم چهل هزار متر مربع و زیربنای بیست و دو هزار متر مربع در جنوب غربی شهر کنونی راین .این بنا بر بلندای تپه ای قرار گرفته و از نظر معماری به ارگ بم شباهت بسیاری دارد. پلان قلعه تقریبا مربع شکل و با چندین برج در اطراف مزین شده است. دور تا دور قلعه را حصاری در بر گرفته که ارتفاع آن بیش از ده متر است. تنها ورودی قلعه از جبهه شرقی است که با سردر بزرگ و باشکوه به محوطه داخلی راه دارد. تاریخ ساخت آن را به عهد ساسانیان نسبت می دهند که به واسطه قرار گرفتن در بزرگراه غرب به شرق و راه کرمان به جیرفت و بندرعباس موقعیتی مناسب داشته و یکی از مراکز دادو ستد کالا و بافت پارچه های ارزشمندی بوده است که حتی به مناطق دور مانند مصر نیز صادر می شده است(؟؟؟). این منطقه درگذشته یکی از مراکز ساخت صنایع دفاعی مانند شمشیر و تفنگ نیز بوده است.


                ******************

این تصاویر نیز چند نمای مختلف از ارگ بردسیر است که در مرکز شهر بردسیر در استان کرمان واقع شده. مساحت آن بیش از 2300 متر مربع می باشد که به طور میانگین هشت متر بالاتر از سطح خیابان قرار دارد.اگر چه که بنا به ارگ بم شباهت هایی دارد، اما قدمت آن را به 300 سال پیش نسبت می دهند.فضاهای بیرون آمده در کاوش های مختلف، یک حیاط با چهار ایوان قرینه و هشت ورودی است، و نیز سایر امکانات سکونتی از قبیل آشپزخانه و سیستم آبرسانی نیز در آن موجود است. این بنا به عنوان یک قلعه نظامی مورد استفاده قرار می گرفته. مصالح به کاررفته در ساخت بنا خشت خام است و در مواردی مانند فرش حیاط و ساخت حوض، از آجر استفاده شده است. برای تامین آب مورد نیاز، از چاه های موجود در ارگ استفاده می شده است. آب پس از طی مسیر شیبداری از چاه یا آب انبار تا تنبوشه وسط حوض به صورت فواره ظاهر می شده و به آن زیبایی خاصی می بخشیده است. تاکنون اشیاء مختلفی مانند سفال های ساده و لعاب دار، اشیای فلزی و آلات جنگی و دو گوی فلزی مربوط به توپ های جنگی، معروف به زنبورک در داخل بنا یافت شده است.

            *************************************


 

در مرکز شهرستان انار در شمال استان کرمان، ارگ انار واقع شده است. مساحت آن 11 هزار و 179 متر مربع است.تاریخ احداث آن را به دوره ساسانی نسبت می دهند که در دوره اسلامی تکمیل شده است. درست به مانند ارگ بم. پلان ارگ به شکل مستطیل شکل می باشد که بر روی تپه ای واقع شده و توسط شش برج و بارو محصور گردیده است.

این ارگ متشکل از فضاهای یک طبقه و دو طبقه ای است که فضاهای یک طبقه عمدتاً در حاشیه ارگ قرار گرفته اند و دارای کاربری خدماتی، مسکونی بوده اند و در واقع بخش عامه نشین آن محسوب می شده که شامل فضاهای خدماتی نظیر اصطبل ها، طویله ها و ... و همچنین محل سکونت مردم عادی و خدم و حشم بوده است.بناهای دو طبقه که در مرکز ارگ واقع شده اند مقر حکومتی و مرکز سیاسی ارگ می باشند.

            

اما کرمان تنها منطقه ای نیست که قلعه های خشتی نظیر ارگ بم را در خود جای داده است.در جنوب ایران، به ویژه استان سیستان و بلوچستان نظایر این ابنیه های خشتی را به طور فراوان می توان دید.


قلعه ناصری در ایرانشهر که ظاهرا قدیمی ترین شهر بلوچستان است و بزرگترین شهر منطقه مکران که به پایتخت قدیم آن معروف است.


                    ************************


 قلعه بمپور که معروفترین قلعه بلوچستان است زمانی بسیار طولانی مرکز حکومت کرمان و بلوچستان بوده‌است. بنا بر تحقیق باستان شناسان قدمت آن به دوره‌های ساسانی واشکانی بر می‌گردد.این قلعه به صورت دو تکه ساخته شده که این دو بخش به لحاظ ارتفاع با هم یکسان نیستند، صحن پایین در ورودی دیواره شرقی قلعه قرار گرفته و چند برج نیز آن را احاطه کرده است که مصالح بکار رفته در آن خشت و گل است.شباهت بنای قلعه بمپور با بناهای دوره ساسانی منطقه، از جمله قلعه دختر کرمان و قلعه بم نشان می دهد که تاریخ ساخت اولیه تا دوران ساسانیان به عقب برمی گردد(؟؟؟) قلعه بمپور ایرانشهر در طی هزاران سال همچنان استوار و باصلابت پابرجا ایستاده است(؟؟؟)

                    ********************************


ارگ جلال آباد را به دوره قاجار متعلق میدانند که در کیلومتر 18 جاده زابل به هیرمند واقع شده است. این بنا ماند دیگر بناهای شاخص سیستان، برای مصون ماندن از شر رطوبت و زه زمین برروی تپه ای طبیعی ساخته شده و دارای پلانی مربع شکل، با حیاط مرکزی و چهار برج دیده بانی در گوشه های بناست.این ارگ یکی از شاهکارهای معماری سیستان معرفی شده(؟؟؟) که عناصر و جزئیات معماری ایرانی(؟؟؟) درقالب جرزها، پوشش ها وتزئینات خشتی زیبای ورودی در بطن این بنا مشهود است.

       

                      *********************************
در بندر چابهار نیز آثار این قلعه های خشتی به شکل فراوانی به چشم می خورد:


قلعه گواتر در جنوب شرقی ترین قسمت خاک ایران و در نقطه صفر مرزی با پاکستان قرار دارد و در امتداد جاده ساحلی چابهار- گواتر بر روی تپه ای واقع شده است.
قلعه تیس - به قلعه پرتغالی ها مشهور است و در 5 کیلومتری شمال غربی چابهار، در روستای تیس قرار دارد. ساخت آن را به پس از اسلام نسبت می دهند(؟؟؟)
قلعه پیروزگت - در بخش مرکزی 5 کیلومتری شمال غربی چابهار در روستای تیس قرار دارد. آن را به دوره اشکانیان و ساسانیان متعلق می دانند. این قلعه بر فراز تپه ای در وسط دره تیس واقع است. ارتفاع تپه از ارتفاع دو رشته کوه اطراف تپه بیشتر نیست.
قلعه بلوچ گت - در بخش مرکزی 5 کیلومتری شمال غربی روستای تیس قرار دارد. این قلعه بر بالای کوهی مرتفع قرار گرفته است. آثار دیوار قلعه و یک برج دیده بانی از آن برجای مانده است. بقایای مقابر هرمی شکل برجسته که با سنگ و ساروج بنا گردیده اند و از نوع مقابر اسلامی می باشند، درآن دیده می شود.
قلعه انوشیروان - در سنگان در بخش دشتیاری دهستان باهوکلات دو کیلومتری روستای سنگان قرار دارد. قدمت آن 300 سال است. این قلعه بر فراز کوهی قرار گرفته است.
قلعه باتل - در دبستان پلان روستای گتیک بر روی تپه خاکی قرار دارد. لایه های سنگ عظیمی بر روی تپه نمایان است که با فرسایش خاک زیر آنها خالی شده است. در قسمت بالای کوه پاره هایی از ظروف سفالی جلب نظر می کند. آثاری از برج و باروها دیده می شود که به مرور زمان به کلی تخریب شده اند که تنها خرابه ای از آن باقی مانده است.

همان طور که می بینید این بناهای از نظر تکنیک و نوع کاربری مشابه هم را در جریان تولید تاریخ به طور مساوی بین دوران قاجار، اشکانی و ساسانی تقسیم کرده اند تا سلسله های ساختگی شان بی سند و جا و مکان نمانده باشد.چنان که قلعه تیس را که به پس از اسلام نسبت می دهند، نام "قلعه پرتغالی ها" نیز روی آن گذاشته اند؟؟؟؟؟

اگر سبک معماری ایرانی از زمان اشکانی تا قاجار این چنین یکسان باقی مانده است پس ما هرگز با تحول و پیشرفت در معماری سرزمینمان روبرو نبوده ایم.

اما جدا از این فریب کاری ها، سوال اساسی همچنان پابرجاست که این قلعه های نظامی در این سرزمین خالی از سکنه چه کاربردی داشته است؟ (ادامه دارد....)

                              

راز غار

حدود دو سال قبل خبری در رسانه های داخلی پخش شد مبنی بر این که اجسادی به طور اتفاقی درداخل غار چهل چاه در خراسان جنوبی (شهرستان سربیشه، بخش مود) کشف شده. غاری بر فراز کوه که مسیری صعب العبور دارد.

کارشناسان میراث فرهنگی و باستان شناسی ایران بلافاصله به محل اعزام شدند و نمی دانیم از روی کدام آزمایش و نشانه، قدمتی 1000 تا 1100 ساله برای اسکلت ها قائل شدند و آن ها را متعلق به دوران اسلامی (؟؟؟) دانستند.

چون به گفته خودشان آزمایش کربن 14 ظاهرا فقط در تهران انجام می شود و آن ها خود قادر به انجام آن آزمایش نیستند.

این به اصطلاح کارشناسان اعتراف می کنند که این اجساد از این غار به عنوان پناهگاه استفاده کرده اند و از دست دشمنانی در آن پنهان شده اند و آن دشمنان با گذاشتن سنگی در دهانه غارجلوی خروج آن ها را گرفته اند. در نتیجه آن ها به مرگ طبیعی نمرده اند و در داخل غار زنده به گور شده اند.

خبرنگار اعزامی به محل می پرسید که چرادر طی این هزار سال این اجساد کشف نشده اند و همچنان تا به امروز در داخل غار باقی مانده اند. بنیان اندیشی فرضیه ها و پاسخ هایی برای این سوالات متعدد دارد. اول این که چطور می توان این اسکلت ها را اجسادی هزار ساله دانست. در حالی که از قتل عام پوریم به این سو، انسانی در این منطقه نزیسته و این مسئله خود پاسخی است به سوال آن خبرنگارکه چرا این اسکلت هاتا به امروز کشف نشده اند. آیا این اجساد گریختگان قتل عام سراسری و وحشیانه پوریم نیستند؟به واقع ما امروز نمی دانیم که پروژه تصفیه انسانی و قتل عام تک تک ساکنین این منطقه توسط یهود، چند روز یا ماه به طول انجامیده؟ آیا حبس کردن این انسان های بی گناه درون غاربخشی از همان پروژه نبوده است؟


http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=8ba427f83321ba8e56bbc80eedf07ca4



به غیر از داستان غار خراسان، خبرگزاری های داخلی از کشف 47 جسد دیگر در غار تاریخی کان گوهراستان فارس خبر داده اند که بزرگ ترین و مهم ترین معدن سنگ آهن این استان نیز به شمار می آید. 41 اسکلت کشف شده در این غار متعلق به زنان و کودکان است که بین 5 تا 35 سال سن داشتند و 6 اسکلت دیگر مرد هستند. در سه جمجمه آثار شکستگی وجود دارد. چوب های نارنجی رنگی در کنار اجساد کشف شده که اتصال کردن آنها به یکدیگر، قسمتی از دستگاه نخ ریسی را تداعی می کند. با توجه به وضع قرار گیری این اسکلت ها احتمال این که مرگ دسته جمعی برای آنها رخ داده باشد وجود دارد. چون آثار سوختگی بر روی تمام جمجمه ها وجود داشت. اما در محل کشف هیچ نشانی از مواد قابل اشتعال به چشم نمی خورد. احتمالا اجساد توسط کسانی سوزانده شده اند.

مسئول سالن تشریح استان فارس دندان های سالم این اسکلت ها را از جمله نکات قابل اهمیت و بررسی دقیق در این پرونده برشمرد و خاطر نشان کرد: به نظر می رسد این افراد به بهداشت دهان و دندان خود اهمیت خاصی می دادند، چرا که بسیاری از جمجمه ها دارای دندان های سالم و سفید رنگی بودند و این موضوع باید مورد بررسی و مطالعه بیشتری قرار گیرد. ( همشهری آنلاین)



نتیجه:

آیا در سراسر این سرزمین پوریم زده چه تعداد از این غارها می توان یافت که هنوز کشف نشده اند و برای کشف آنها اهتمامی نیز صورت نمی گیرد؟

موقعیت جغرافیایی مکشوف در غار خراسان جنوبی از سازه نظامی خبر نمی دهد. آنجا یک آبریزگاه غیر سنگی و طبیعی به تدریج ایجاد شده است.

نبود آثاری از ابزارآلات جنگی در محل، نشان می دهد که این بقایای به جا مانده از یک گریز است نه ستیز. و همچنین وجود کودکان خردسال، هرگونه تصوری درباره یک نبرد را باطل می کند.

آثار خرده شدن ماکولات، مانند ساق پای گوسفند و ... در اطراف اجساد دیده نمی شود و این نشان می دهد که آنها حین فرار نتوانسته اند چیزی با خود به درون پناهگاه ببرند. مسدود کردن عمدی دهانه غار یک اقدام سبعانه است که انتساب آن به یهود و سوابق تاریخی آن دشوار نیست.

ضمن این که ظاهر غار بیشتر به یک دست کند عجولانه انسانی شبیه است، نه یک غار قدیمی سنگی.


جوانه های نواندیشی

با صرف زمان و تحمل زیان بسیار سرانجام دانسته های یهودساز کنونی بشر را در حوزه فرهنگ و تاریخ ابطال کردم.

تاریخ و فرهنگ جاری آدمی، در چنگال بنیان اندیشی اسیر و دست بسته است. بی تعارف بگویم آن چه را که انسان می پذیرفته است، اینک به کار ادامه زندگانی او نمی آید.

می گویند چرا نوشتن را متوقف کرده ام. تجدید دوباره آن موکول به شکست سکوت دوست داران و دولتیان است. چنان که کسی در خنج، پرت افتاده ای در استان فارس، سکوت را برداشته و پرچم پیروزی بنیان اندیشی را برافراشته است.

اگر آن شهرستانی دورافتاده وظیفه فرهنگی خود را نیک دریافته و به جای آورده است، پس روشنفکری و مسئولان فرهنگی کشور غبار پاپوش او نیز محسوب نمی شوند.

                                          ناصر پورپیرار

***********************


بسم الله الرحمن الرحیم


نوجوان که بودم و تازه شور وشوق آشنایی با مفاهیم و آرمان های دینی ایجاد شده بود با جذابیت خاص و وصف ناشدنی دلبسته و پایبند به اصول و فروع دیانت شدم و شوق قرائت و سماع قرآن و همچنین ادای نماز جماعت و بالاخص ماه خیر و برکت ماه صیام.

در مسجد نیز سعی می کردیم نمازرا با ترتیبات کامل و ادب و نزاکت بسیار انجام دهیم تا بزگترها که در مسجد بودند عیب و اعراضی نگیرند و باعث عدم آمدن ما نوجوانان به مسجد نشوند. زیرا در این منطقه قریب 20 و 25 سال قبل به آن طرف به علت عدم کافی اطلاع عوام و خواص از پیام قرآن نوجوان و حتی جوان در مسجد بودن و خواندن نماز جماعت را بی مورد و غیر ضروری می دانستند و در بعضی موارد آن را خلاف شریعت نیز می دانستند! و آمدن مسجد را فقط برای افراد بالای 50 سال جایز می دانستند. گاهی اوقات پیش می آمد که شب ها نیز در مسجد می خوابیدیم و با همان سواد قرآنی که داشتیم شروع به یادگیری معانی آیات و حفظ آنها می کردیم.

 در تمام آن دوران نوجوانی تا پایان دبیرستان هر لحظه و ساعت را با تفکر درشیوه زندگی حضرت رسول و یارانش و سختی ها و مشقات دعوت اسلام و رشادت ها و جان فشانی های زیادی که در این راه انجام می دادند می گذشت و باعث برانگیخته شدن روزافزون عشق و دلدادگی من به ایمان و اخلاص قرآنی آنها می شد. بنابراین وظیفه خودم می دانستم باری از این دعوت اسلام را بر دوش خویش کشم واین راهم افتخاری برای خودم قلمداد می کردم.

در سال آخر دبیرستان جویای کسب معرفت بیشتر بودم. درخصوص آغاز گسترش اسلام و نحوه نفوذ آن به دیگر نقاط دنیا به دنبال یک سری از کتاب های تاریخی مربوط به دوران اولیه اسلام گشتم که بعد از پیدا کردن جلدی از تاریخ طبری و دیگر کتب سیره و مغازی و خواندن آن ها متوجه یک نوع جنگ و جدال دایمی و همیشگی میان یاران رسول الله (ص) در همان آغاز خلافت حضرت ابوبکر (رض) تا دوران بنی امیه و بعد دوران بنی عباس و حمله مغولان و پیامدهای آن و جنگ های صلیبی و تاثیر آن بر جهان اسلام و مسیحیت شدم و اتفاقات و حادثه هایی که تفکر درباره آنها به غیر از سرسام و آشفتگی درونی و آفریده شدن یک نوع تردید همراه با یاس چیزی عایدم نشد. با خود می گفتم چه طور می شود قرآنی که مدت 23 سال نزول خود گام به گام مومنین و سابغین الاولین را با خود همراه و تربیت کند. و الله در شان آنها آیه رضایت نازل کند، به یکباره و بعد از وفات پیامبر کینه های خفته دوران گذشته آنها از نو بیدار شود( بر اساس ادعای مورخین اسلامی) و یاران دیروز به یکباره دشمنان امروز گردند و هر دو گروه شمشیررا از رو ببندند. چگونه می شود آن یارانی که برای یاری دین الله و پیامبرش مشکلات کوه سان را به دوش خود حمل کنند و همه سختی های راه دعوت و هجرت را با آغوش باز و بدون هیچ گونه اعتراضی به جان بخرند. افرادی که حاضر بودند مال، دارایی، زن و فرزندان خود را در این راه بدهند و تنها رسول الله و قرآن را داشته باشند، چگونه و بسیار چگونه می شود به یکباره بر همدیگر بتازند و نه یکباره و نه دوباره و صدها باره به روی همدیگر شمشیر و خنجر بکشند؟

این جدال ذهنی با خودم ادامه داشت و روزانه در پی کسب اسناد دیگری بودم که شاید بتوان گناه این اختلاف و تفرقه افکنی را بر گردن دیگران به غیر از خودی ها گذاشت که به اسم اسلام و مسلمین وارد جامعه شده اند که ازآن دوران نخست شروع به اختلاف افکنی در بین امت واحده کرده اند و اولین انگشت اشاره به سوی کسی نمی رفت به غیرازعبدالله بن سباء یهودی که با استفاده از جوعمومی آن دوران و رافت اسلامی شروع به تاسیس مکتب جدیدی در بین امت اسلامی کرده بود.

مقصر اصلی را به نظر خودم پیدا کرده بودم و نیازی نمی دیدم به جزئیات دیگری وارد شوم. بعد از گذشت زمانی متوجه شدم که این اختلافات درونی امت اسلامی نه در یک مورد بلکه در حدود نیمی از کلیات و جزئیات این امت را با خود درگیر و مبتلا کرده است. با خود فکر می کردم که برطرف کردن این اختلافات که از صدر اسلام شروع شده و همچون درختی تنومند و پرریشه رشد کرده است را با چه تبراندیشه واستدلالی می توان ریشه کن کرد و آن را از درون امت واحده به دور انداخت. بنابراین بهترین راه کار رجوع به متن اصلی یعنی قرآن بود. ولی وجود تفاسیر و تواریخ اسلامی که بسیارمتنوع ومتضاد بود حل مشکل را بعید می نمود تا اینکه با مجموعه کتاب استاد گرانمایه آقای ناصر پورپیرارآشنا شدم و شروع به خواندن آنها نمودم که بعد از چند باره خوانی مطالب و تحقیقات و پرسش های جانبی دیگرکه از اطراف داشتم متوجه کلید حل مشکل شدم که جناب استاد به درستی نکته یابی وعیب یابی نمودند و جزا و تفصیلا تمام شبهات موجود درموضوعات صدر اسلام وآغاز تدوین وجعل کتاب نویسی دینی و تاریخی شرح مبسوط ارائه نمودند و شبهه ای را برای حقیر باقی نگذاشتند که ایجاد این اختلاف درونی از بطن کتاب هایی برخاسته که نگارش آنها در همین قرون اخیرکه امکان کتابت رااز نظرفنی آسان کرده به وجود آمده. بنابراین درمان اصلی این درد و مشکل بیرون انداختن تمام متون و کتاب هایی است که پیرامون تاریخ صدراسلام و ایجاد کینه و نفرت درونی در آنها به کرات و وفور یافت می شود.ارزش کاری که به نظر حقیر استاد را در مقام یک متجدد دوران ارتقاء می دهد و به گزافه نگفته ام. زیرا تاثیری که بنده از افکار، مکتوبات و بیانات محققانه ومتقن ایشان در حوزه تاریخ و باستان شناسی و دیانت اسلام دریافت کردم آن قدر ژرف و وسیع می باشد که بی مجادله عرض می کنم که اگر مجموع آثار استاد عزیزرا دراختیار نداشته بودم گرفتارچنان پریشان روانی و وسواسی می شدم که ممکن بود تا آخرعمرنیزتسکینی برای من پیدا نمی شد. زیرا با چنان حجم عظیمی از مکتوباتی در حوزه تاریخ اسلام و ایران برخورد کردم که مملو از تضاد و کشتن و برادرکشی و خیانت بود. اما استاد فرزانه چنان ما را با تاریخ اسلام و با مجمله علوم انسانی آشنا نمود و حل کلید فصل های متنوع آن را گوشزد نمود که دیگر به چنان باوری رسیده ام که بنا بر توصیه استاد اعتقاد ما به علوم انسانی فقط به متن متین قرآن خلاصه می شود. آنچنان ستایشی از دیانت اسلام استاد ارائه فرمودند که آن را جامع ترین و کامل ترین متن علوم انسانی و پاک ترین و آرام ترین دیانت یافتیم. بنابراین بالمنه و افتخار وازراه دور دستان پرتوان و انگشتان هنرمند استاد را به گرمی می فشارم و می بوسم و سلامتی عمر مع البرکات را برای ایشان و خانواده محترم و همکاران گرامیشان از الله سبحان آرزومندم. بعد از کسب آگاهی هایی که از استاد اخذ کردم شروع به تحقیق کتاب هایی که در مورد رجال علمی و مذهبی حوزه زیستی من ( خنج) بود پرداختم و اولین تجربه ای بود که محققانه به مطالب این کتاب ها دقت کنم که در کمال حیرت متوجه تمام نقایص و نقایضی که در مورد کتب تاریخی اتفاق افتاده بود، شدم:

در این شهرستان چیزی نزدیک به 15 بقعه از قرن های ششم الی دهم و یک میل( مناره) مربوط به قرن هشتم وجود دارد که اکثر آنها توسط اداره کل میراث فرهنگی استان فارس تاریخچه دار و تعدادی نیز در ردیف آثار ملی به ثبت رسیده است. به عنوان نمونه به سه مورد از این بناها اشاره می کنم:


الف : مناره شیخ دانیال خنجی

این عارف خنجی درقرن هفتم هجری قمری می زیسته است. ازتاریخ تولد او در کتاب ها اشاره ای نرفته است. اما تاریخ وفات او را بین سال های 650 تا 657 ه. ق می دانند. این عارف در خنج خانقاه و بارگاه داشته و مریدان زیادی تربیت نموده. چنانچه که درکتاب ها آمده مریدان شیخ برای ارشاد مردم علاوه بر ایران به دیگر کشورهای اسلامی همچون مصر وعربستان فرستاده می شده اند. بنابر روایت کتاب ابن بطوطه سیاح، اوبه قصد دیدار شیخ دانیال از شیرازعازم خنج می شود. اما هنگامی که به خنج می رسد، متوجه وفات شیخ می شود. بنابراین او با پسر شیخ دیدارمی کند. درمدت اقامتی که در خنج داشته با مریدان شیخ هم مشرب بوده و درجلسات و حلقات ذکر آنان حاضر می شود و استفاده ها برده است.

در سال 718 ه. ق این بارگاه و مجموعه توسط قطب الدین تهمتن حاکم هرمز ساخته می شود. در عبارت کاشی کاریی که بر دیواره این مناره می بینیم و تابلو شرحی که اداره میراث فرهنگی در آنجا نصب کرده این چنین است که با خط کوفی از بالا به سمت پایین مناره عبارت لا اله الا الله و محمد رسول الله پس عبارت خلفاء راشدین و همچنین دوازده امام شیعیان به چشم می خورد.

نکته مورد اشاره آخرین متن کاشی کاری مناره است که نام دوازده امام شیعیان زینت داده شده است. زیرا در قرن هشتم که سال تاسیس این مناره می باشد درهیچ کجای از مناطق جنوبی استان فارس و حتی ایران حکومت شیعه ای وجود نداشته است که حاکم آن دستور دهد نام امامان شیعه را بر گور یک صوفی سنی بنویسند!


ب: درگاه ورودی مسجد جامع( ایوان)

این بنا به دستور امیر سیف الدین نصرت لاری حاکم لارستان در سال 789 ه. ق ساخته شده است. این بنا جزء آثار ملی به ثبت رسیده است. این درگاه در حال حاضر شامل دو دیوار شمال و جنوب و روبه روی همدیگر قرار دارند که ارتفاع تقریبی هر کدام به طول ده متر می رسد. قطر پایه دیوار به عرض تقریبی 5/3 در 2 متر می باشد. دو طرف دیوار ورودی از پایین به سمت بالا به اندازه تقریبی 5 متر با هم قرینه هستند. اما مابقی اندازه دیوار به سمت بالا قرینه و شبیه همدیگر نیستند. قسمتی از دیوارها کاشی کاری شده اند و بقیه بنا از ملات گچ و سنگ به روی همدیگر قرارگرفته وبالا رفته است. اما سنگ هایی که به کاررفته بسیار خام و بی تراش هستند. در میانه دیوارها ورودی درگاه در هر طرف یک رباعی گچ کاری شده که در حدود نیمی از کلمات آن ریخته است. این رباعی به زبان فارسی و خط نستعلیق می باشد. رباعی در قابی از گچبری قرار دارد و بر روی دیواره سنگی قرار دارد وچیزی که به راحتی می توان تشخیص داد الحاقی بودن این قاب گچی به بناست. عبارت رباعی در کتابی که در شرح حال شیخ حاجی محمد ابونجم نوشته شده این چنین است:


  گفت در پاسخ خیال   شیخ شمس الدین محمد هادی اهل یقین

   مرشد دین ائمه       مقتدای اهل حال


هر انسان عاقلی که ذره ای هم سواد خواندن داشته باشد می فهمد که این رباعی! از نظر اوزان عروضی شعر کلاسیک فارسی چنان به هم ریخته است که نمی داند لقب چه نوع وزن شعری به این رباعی درهم ریخته بدهد.

در خود معنی شعر نیزمصرع سوم تامل برانگیز است که شیخ حاجی محمد عارف قرن هشتم را یک شیعه بسیار مومن و پیرو ائمه شیعیان نشان می دهد، در صورتی که کتاب هایی که در شرح حال وی مطلب نوشته اند، او را یک سنی متعصب می دانند و حتی بعضی از مریدان این شیخ در مکه، مدینه و قاهره مجالس موعظه به پا می کنند!

از سوی دیگر مصرع سوم رباعی در گچبری ریخته شده است، که دلیل آن را گذشت زمان می دانند. در صورتی که به عقیده بنده کسانی که در 200 و یا 150 سال گذشته این بنا را بالا برده اند، به تاکید نمی دانستند کسانی که در آینده قرار است در این مکان گرد هم آیند سنی مذهب یا شیعه مذهبند و بعد از اینکه متوجه شده اند که ساکنان اولیه این مکان سنی مذهبند به عمد این مصرع سوم را از قاب گچبری بیرون آورده اند تا دیگران که آینده می آیند متوجه گاف معماران نشوند. زیرا اگر می خواستند سنی مذهب بودن شیخ محمد ابونجم را از کتاب ها بیرون آورند کار نشدنی و مشکل ساز بوده است.

اما در رباعی دیواره شمالی اکثر کلمات از قاب گچبری ریخته شده و جالب این که در کتاب شرح حال وی نیز به این رباعی دیواره شمالی اشاره ای ندارد!


ج: طومار شاهی سلطان یعقوب بایندر

سال 833 ه. ق سال نوشتن طومار یعقوب شاهی:

 این سند که به درخواست افضل الدین روزبهان خنجی و به فرمان سلطان یعقوب بایندر پادشاه آق قویونلو بر روی پوست آهو و به قلم همین روزبهان خنجی که درآن دوره وزیر و وقایع نگاردربار سلطان یعقوب بوده، انجام گرفته است. شرح این پوست نوشته درخواست روزبهان از سلطان یعقوب می باشد. مبنی بر نگرفتن باج و خراج حکومتی از مردمان زادگاهش ( خنج). زیرا مردمان این شهر در آن دوره غالبا از دراویش و صوفیان بوده اند که دادن خراج حکومتی بر آنها دشوار بوده است. عکسی که از این سند در کتاب تقویم تاریخ خنج که در سال 92 به چاپ اول رسیده حکایت از متنی می کند به زبان فارسی و خط فارسی( عربی) و با قلم نی ریزنویس. در پایین طومار با دو مهر به نام سلطان یعقوب بایندرکه ظاهرا از نمونه مهرهایی که درمجموعه آثارکاظمینی وجود دارد و ظاهرا به اواخر سلطنت قاجار شبیه است و از همه خنده دارتر است نام کشور ایران! در پایین مهر این حاکم است که می خواهد مکان حکمرانی خود را به خواننده اعلام کند!

بعد از مطالعه کتاب تقویم تاریخ خنج به سراغ گردآورنده و نویسنده کتاب رفتم و پیگیر جواب سوالاتی بودم که باید پاسخگو باشد. ایشان از جمله افرادی هستند که هر گوشه ای ازشهر که نصف آجری هم پیدا شود بالفور بر آن تکه آجر شرح مطولی می نویسد تا به هر سعی قدمت این شهر را بالا برد و به تاریخ این شهرآجری اضافه کند. شخصی که مشرب فکری اش از نوع فارسی پرستی قدیم و از پیروان افکار دانشگاه پهلوی شیراز سرچشمه می گیرد. در پاسخ سوال بنده که چرا هیچ گونه ماخذ و اسناد تاریخی در پایان یا پاورقی کتاب مشاهده نمی شود واین مطالب را از چه منبع برداشته است، گفت: ضرورتی نمی دیده تا منابع کتاب را بنویسد! و مطالب نیز از مجموع کتاب های کتابخانه شاه چراغ شیراز برداشته  است. بعد پرسیدم که چرا تضاد تاریخ نگاری در وقایع و شرح حوادث در کتابش بیداد می کند؟

گفت: که تمام منابعی که در اختیار داشته نیز بر همین اساس بوده است! البته این مهم نیست. مهم بالا بردن قدمت تاریخی شهرمان است!!

بعد در مورد کاشی کاری های مناره که چرا کاشی کاران مناره شیخ دانیال در قرن هشتم در یک شهر سنی مذهب هیچ گونه مراعات حال شهروندان این شهر را نکرده و مناره را با نام امامان شیعه آراسته اند؟

که باز پاسخ قانع کننده ندادند. بعد از این دیدار متوجه شدم که این متولی امور فرهنگی در خصوص ابنیه تاریخی و اسناد مربوط به کتاب ها و غیره هیچ گونه اطلاعی ندارند و باعث ایجاد شبهات دیگری نیز می شوند. اگر که بخواهند افراد امثال بنده را متقاعد کنند.

به هر حال بعد از ایشان به سراغ مسئول میراث فرهنگی شهرستان رفتم و در خصوص این که تاریخچه مرمت آثار درگاه مسجد جامع خنج مربوط به چه دورانی و توسط چه کسانی انجام شده نیز پاسخی نداشت جز این که مرمت بنای درگاه مسجد جامع مربوط به قبل ازانقلاب بوده و در اداره مرکزی میراث فرهنگی استان فارس هم شرحی در مورد تاریخچه مرمت این اثر وجود ندارد؟!

اما در جواب این که چرا رباعیات دیواره درگاه مسجد جامع به خط نستعلیق نوشته شده که تاریخچه این خط نیز به اغراق به 200 سال برسد، در صورتی که اتمام بنا در قرن هشتم قمری بوده گفت که این گچبری توسط سلاطین صفویه در قرن 12 ه. ق صورت گرفته و به بنا اضافه شده

گفتم که بر اساس منابع موجود در کتاب ها، خنج و نواحی جنوبی تا پایان عمر دولت صفوی هیچ گونه نفوذ و لشکرکشی به این مناطق رخ نداده که بخواهند برای این درگاه رباعی بنویسند و از سوی دیگر تمام مطالب این شعر به زبان فارسی بوده. درصورتی که تمام سلاطین صفوی ترک زبان بوده اند و از زبان فارسی اطلاع نداشته اند و به همین صورت است آن طومار شاهی مربوط به یعقوب بایندرکه توسط روزبهان خنجی نوشته شده است. پس با این پاسخ نماینده میراث فرهنگی شهرستان فهمیدم کسی که متولی ابنیه تاریخی این شهرستان است همانند آن کسی که شرح وقایع تاریخی خنج را گردآوری کرده بود کوچکترین آگاهی نسبت به کاری که مسئولیت آن را برعهده دارند، ندارند وهنوز نمی دانند وقتی تناقضات حول یک مبحث اسناد تاریخی به وجود آمد کل آن ادعا و سند ازدرجه اعتبار و سنجش علمی می افتد. بعد در مورد وجود تپه های باستانی که در سطح شهرستان وجود دارد که آیا تقاضایی جهت کاوش این تپه های باستانی به میراث فرهنگی استان ارائه کرده است پاسخ داد که به علت عدم آموزش عمومی که در حفظ این آثار دراین جا وجود دارد و ممکن است که در حین کاوش ضربات و صدماتی به این آثار توسط مردم عوام صورت گیرد! وهمچنین نبود مرکزی که بتواند این آثاررا در خود نگه دارد، به این علت اداره میراث فرهنگی استان از بازشناسی این آثار امتناع می کند!!!

این در حالی است که این شخص مسئول، مجموعه سفال هایی که در شهرستان گردآوری شده و برای قدمت این سفال ها آنها را برای آزمایش کربن 14 به تهران فرستاده بود، حکایت از قدمتی داشت نزدیک به سه هزار سال قبل. اما با این وجود ایشان ادعای نبود آگاهی عمومی در حفظ این آثار را عدم تمایل میراث فرهنگی به کاوش در این شهرستان قلمداد می کند.

از دیگر کتبی که در شرح رجال خنج مطلب آورده کتاب هزارمزاراست و همچنین کتاب فارس نامه ناصری.

در کتاب مزارات شیراز که نسخه آن نیز کمیاب شده نویسنده کتاب نام هزار شخص را در کتابش قید می کند و آن ها را جزء رجال علمی استان فارس معرفی می کند. با دقتی که انجام دادم متوجه شدم که نویسنده کتاب به هر یک از بخش ها و شهرستانهای استان تعداد رجال علمی مذهبی اعطاء می کند تا این بخش ها را نقاط علم خیز و پر جنب و جوش در قرون اولیه اسلامی کند و اعتبار بخش ها با توجه به تعداد افراد عالم یا مذهبی بالا رود در صورتی که در ارض واقع شاهد هیچ یک از آثار جنب و جوش اجتماعی نباشیم.

در کتاب تقویم تاریخ خنج نویسنده مطلبی آورده که می توان اعتباری بدان داد و آن شرح وقایع سال 1292 ه. ق که توسط شاعرقشقایی «ماذون» که بر دیوار داخلی سماع گاه مسجد جامع مطلبی به شرح زیر می آورد:

«در سنه 1292 هجری قمری به اتفاق عالی برادرزاده مقرب الخاقان داراب خان ایل بیگی ( پدر صولت الدوله قشقایی) که حاکم و مالک بلوک خنج بود وارد این مکان شریف که بقعه شیخ حاجی محمد ابونجم است شدیم و همه بلوک خنج از صورت آبادی ساقط بود خاصه همین بلده که به جز خانه مشایخان بلده که در قلعه نشسته بودند کس دیگری نبود. ریحان بیگ نامی که وزیر وپیشکار قرارداده بودند رفت و بعضی از متفرقه از فیشور( روستای حوالی خنج) و هر جای دیگری به محل آوردند علی الحساب جمعی آمدند و بنا دارند که صورت آبادی بگیرد –( ص 34-  تقویم تاریخ خنج نوشته عبدالله اعظمی )»

در این متن که بر دیوار داخلی سماع گاه نوشته شده به روشنی نشان می دهد که ماذون شاعر، هیچ اشاره ای ندارد به تاراج خنج و نابودی و آتش زدن این شهر توسط طهماسب قلی خان جلایر فرمانده نادرقلی افشار که به بهانه جا دادن سردان محمود افغان این شهر را به آتش می کشد. این اتفاق در سال 1147 ه. ق یعنی در 145 سال قبل از آمدن ماذن قشقایی صورت می گیرد و نه اشاره ای به وجود مسجد جامع در اطراف این بقعه شیخ حاجی محمد ابونجم می کند. در صورتی که مسجد جامع خنج توسط مرحوم عبدالعزیز خنجی جد پدری دکتر عبدالله خنجی یکی ازاعضا مرکزی حزب توده ایران در سال 1338 ه. ق ساخته می شود. ایشان که از متمولین مقیم بحرین بودند، این مسجد که جزء اولین مسجد در خنج بوده بنا می نهد. بنابراین با توجه به اشاره ماذون مبنی بر نبود آبادی در این شهرستان در 143 سال قبل و همچنین ساخت اولین مسجد خنج در سال 1338 ه . ق ( 97 سال قبل) نشان از گردهم آمدن کم کم مردم در این مکان در حدود 120 تا 150 سال قبل دارد و ادعا جناب استاد مبنی بر تشکیل تجمع های انسانی در ایران نزدیک به 200 یا 300 سال گذشته حداقل در حوزه زیستی ما کاملا مطابق و برابرواقعیت موجود می باشد و تمام مطالب و ادعای موجود در کتاب های تاریخی ازجمله فارس نامه ناصری، ابن بطوطه سیاح، مزارات شیراز در مورد خنج، بجز فریب چیزی نبوده و با واقعیت های موجود منطبق نیست.کسانی که با بالا بردن چند ابنیه که عموما متعلق به دراویش و صوفیان است سعی در تاریخ سازی برای این بخش کرده اند.

در یکی از خاطراتی که مرحوم حسین اکبری ( امیر حسین خنجی یکی ازمشاورین بنی صدر درایام نخست وزیری بنی صدر) نقل می کند مربوط به اتفاقی است که در ایام کودکی ایشان در خنج می افتد:

شرح ماجرا از آنجا شروع می شود که یکی از اهالی شهر که همسرش بچه دار نمی شده قصد ازدواج مجدد دارد تا از زن دیگر بچه دارشود. همسر این شخص از موضوع خبردار می شود و برای منصرف کردن شوهرش از این کار پیش شخص یهودی به نام «اسماعیل» می رود و از او تقاضای تعویذ می کند. ملا اسماعیل هم تعویذی به او می دهد و به او می گوید که آن را در آب حل کند و بعد از شام به شوهرش بدهد و تا فردا این تعویذ اثر خود را می گذارد و شوهرت از این کار منصرف می شود. زن بیچاره و کم عقل این تعویذ را شب به شوهرش می خوراند. فردا صبح متوجه می شود که شوهرش از درد کمر به خود می پیچد و مرد بدبخت کمر خود را به دیوار می مالد و با صدای بلند فریاد وای سوختم وای سوختم سر می دهد. بعد ازاین اتفاق مرد بیچاره به زندگی عادی برنمی گردد و تا آخر عمر خانه نشین می شود و با این درد از دنیا می رود. بعدها از قول زنان همسایه زن این مرد لب به اعتراف می گشاید که با دست خودم زندگی ام را نابود کردم و ماجرای رفتن پیش ملا اسماعیل یهودی و خوراندن تعویذ به شوهرش را شرح می دهد.

البته آقای اکبری اشاره ای نمی کند به جنایتی که این شخص یهودی در حق این فرد مسلمان می کند و آن را از زندگی ساقط می کند. بلکه می نویسد که در جهان اسراری هست که انسان هیچ گاه به کشف آنها پی نخواهد برد. هر چند اندیشیدن درباره آنها خرافه اندیشی است.

بعد از تشکیل دولت اسرائیل ملا اسماعیل با خانواده به اورشلیم می رود و پسرش عزیز بعدها می شود سفیر اسرائیل در سوئیس( نقل از کتاب خاطرات امیرحسین خنجی – حسین اکبری)

در پایان این نقل می خواستم این نکته را یادآوری کرده باشم که در شهر کوچکی مثل خنج در قریب به 50 و 60 سال قبل زمام امور مذهبی در این منطقه به دست این افراد یهودی بوده که در مناطق جنوبی فارس نیز سکونت داشته اند وهیچ گونه نظارت وبازرسی را بر روی خود احساس نمی کردند که این چنین بی پروا و آزاد هر نوع دخالت مخربی را در زندگی مسلمانان جایز می دانسته اند.


آخرین موضوع این دفترمربوط به شجره نامه است. با توجه به تعدادی از شجره نامه ها که در کتاب دیگری که دراین باره چاپ شده و مربوط به برخی از طوایف این منطقه است نشان می دهد که اغلب این شجره نامه ها با توجه به یادداشت های رشد جمعیت استاد رشد این طوایف، رشدی نزدیک به 3 یا 4 برابر بیشتر ندارد و جالب این که سالمندان برخی از این طوایف خود را مهاجرینی می دانند که همراه پدر یا پدربزرگ خود به این مکان آمده اند و نام طایفه خود را با نام مکانی که از آنجا آمده اند نام گذاری شده و معروف هستند.


در پایان از استاد فرزانه و گرانمایه خواهشمندم که نواقص و ایرادات این مقاله را برای حقیر گوشزد و مکتوب نمایند و نیاز به تحقیقات خیلی بیشتر از این مطالب که ممکن است جسته و گریختگی زیادی در آن مشاهده شود لازم است تا پربارتر شود. البته این اولین اقدامی است که در این باره دست به قلم برده ام. بنابراین الطاف جناب استاد می تواند این عیوب را برطرف کرده و مواردی که اهم بیشتری دارد، البته در حوزه زیستی خودم به ترتیب اولویت برای من شرح دهد.

در پایان یادداشت بار دیگر استاد را به خاطر روشن کردن راهی که به گمراه رفته بودم قدر دانم . او که تمام مشقات و خطرات این کارعظیم را با جان خود خرید تا آیندگانی که می آیند و درراهند همچون نسل گذشته به سقر وسیاه چالی نیافتند که اسلام شناسان و تاریخ شناسان و ایران شناسان مغرض برای ما حفر کرده اند ونسلی باشند که محققانه به فصل های متنوع علوم انسانی وارد نشوند وهرادعایی را در این زمینه نپذیرند.

استاد عزیز شما در شان و مقامی هستید که الله سبحان درباره آنها می فرماید:


                     الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه

                 و لا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا

                                ( سوره احزاب، 39)

 

                                                        

                                                                          سه شنبه 5 فروردین1393

                                                                                           اسکندر

 

در جستجوی "شادی"


مردم مدرن این عصر مردمی بسیار نگران و درخود فرورفته و اسیر تعارضات ذهنی بسیارند و غیر از مشکلات شخصی زندگی خود چیز دیگری را نمی بینند. عطوفت ها از بین رفته است و اگر هم هست به اشکال ظاهری و به صورت نمادین درآمده. محبت با خرید کادو و دسته گل و کیک تولد و پیام تبریک معنا می شود و مردم برای «ارتباط» منتظر «بهانه» اند. متوجه نیستند که اظهار علاقه و توجه بین انسان ها مسئله ای همیشگی دائمی و لحظه به لحظه است و احتیاج به زمان خاص، روز خاص یا خرید وسیله ای خاص ندارد. 


امروزه کشورها روزهای مختلف سال را به عناوین مختلف، مثل روز مادر نامگذاری می کنند تا به مردم کم حافظه و درگیر با مشکلات زندگی، یادآوری کنند که در این دنیا مادری هم دارند. هر چند که این یادآوری تنها به ارسال یک اس ام اس یا خرید چند شاخه گل منتهی می شود.

از همین دست نامگذاری های نمایشی انتخاب روز 20 مارچ از طرف سازمان ملل به عنوان روز جهانی "شادی" است که در آن روز برخی کشورها جشن ها و مراسمی را برگزار می کنند و کنفرانس هایی را ترتیب می دهندتا در آن به بررسی راهکارهایی برای بازگرداندن شادی به زندگی مردم به خصوص در مناطق محروم جهان بپردازند و البته فرادی آن روز همه چیز فراموش می شود و هر کس به گرفتاری های روزمره خود برمی گردد.



برای من علت انتخاب چنین روزی برای این عنوان هنوز مشخص نشده. اما این انتخاب بیشتر به نوعی دهن کجی یهودی نسبت به بشر امروز شبیه است. همان یهودی که برای این کره خاکی حتی ذره ای آرامش و شادی نمی خواهد و از درد کشیدن انسان ها احساس لذت می کند.

زیرا روز 20 مارچ برابر با 29 اسفند و روز تحویل شدن سال هجری شمسی است و سالروز قتل عام پوریم، سالروز مرگ تمدن و انسانیت.

و حالا سازمان ملل این روز را روز جهانی شادی نامیده است(؟؟؟)

تا به این مردم غرق در امکانات مادی اما عصبانی از زندگی، معنی شادی را یادآوری کند. به نظر می رسد که کم کم کلمه شادی از قاموس ذهنی مردم امروز دنیا در حال ناپدید شدن است.

و ما هم البته به سازمان ملل یادآوری می کنیم که شاید به دلیل همین قتل عام پوریم است که مردم پیشرفته اما نامتمدن امروز شاد نیستند. می دانید که شادی را در کارخانه ها تولید نمی کنند. اگر هزینه هایی که خرج برگزاری مراسم و کنفرانس هایی از این نوع می شود را صرف خرید غذا برای کودکان گرسنه افریقایی کنند، شاید هاله ای کمرنگ از احساس شادی نیز در چهره های بی رمق آنها هویدا شود.


 

سال هاست موسسات مختلف در اقصی نقاط دنیا به بررسی های آماری و گاها آبکی درباره میزان رضایت مندی مردم جهان از زندگی می پردازند و همیشه بالاترین آمارها به کشورهای شمال اروپا و حوزه اسکاندیناوی تعلق دارد. منطقه شمال اروپا که به قطب هم نزدیک است به علت سرمای فراوان هرگز در طول تاریخ بشر مکان مناسبی برای زندگی نبوده. و اینکه در بعضی مناطق آن شش ماه از سال شب است و شش ماه روز.

برای همین مردم ساکن آن مناطق تاریخ ندارند. و درست در زمانی که اروپای مرکزی و جنوبی جایی برای اسکان و مهاجرت نداشت آنها ناچارا به قسمت های شمالی رانده شده اند و حالا این مردم که زمانی اقوام وحشی خوانده میشدند، با کم کردن فاصله طبقاتی بین افراد جامعه خود به شادترین ملل جهان تبدیل شده اند. 

عجیب است که کشورهای پیشرفته ای چون امریکا و آلمان و فرانسه که کشور خود را سرزمین فرصت ها و پیشرفت های اقتصادی و علمی می نامند، نامشان در صدر این لیست قرار ندارد.


 مجله اقتصادی "فوربس" مردم 10 کشور جهان را به عنوان شادترین ساکنان این کره خاکی اعلام کرده است. یکی از معیارهای انتخاب این ده کشور به عنوان شاد ترین کشورها در جهان، میزان تولید ناخالص داخلی در آنها بوده است و با توجه به بحران اقتصادی رو به رشدی که جهان را در بر گرفته، مردم این ده کشور باز هم شاد هستند. بنابر گزارش رسمی مجله فوربس کشورهای دانمارک، فنلاند و هلند در صدر این لیست قرار داشته و پس از آن سوئد، ایرلند، کانادا، سوئیس، نیوزلند، نروژ و بلژیک به ترتیب در رده های بعدی قرار دارند. این در حالیست که میزان رضایت مندی مردم از زندگی

در دانمارک 90.1 درصد-

فنلاند 85.9 درصد-

هلند 85.1 درصد -

سوئد 82.7 درصد -

ایرلند 81.1 درصد -

کانادا 78 درصد -

سوئیس 77.4 درصد-

نیوزلند 76.7 درصد -

نروژ 76.5 درصد

و در بلژیک 76.3 درصد است. دانمارک با داشتن 68 هزار دلار تولید ناخالص داخلی در سال 2009 میلادی به عنوان اولین کشور در صدر این لیست قرار گرفته است. یکی دیگر از معیارها میزان ساعت کاری در هفته است. به طوری که در کشورهای اسکاندیناوی مردم کمتر از 37 ساعت در هفته کار میکنند. 

ولی در کشورهایی نظیر چین مردم بیش از 47 ساعت در هفته کار می کنند، اما همچنان از زندگی می نالند و از نوع زندگی خود ناراضی هستند. علاوه بر این، میزان نرخ بیکاری در کشورهایی نظیر دانمارک دو درصد، در نروژ 2.6 درصد و در هلند 4.5 درصد است.

اما این میزان بر اساس اعلام وزارت کار امریکا در این کشور هم اکنون 9 درصد تخمین زده شده است. به همین دلیل گفته می شود که این ده کشور جزء بهترین و شادترین مناطق روی زمین هستند و میزان طول عمر مردم در این کشورها، 85 تا 90 سال است. آنها دموکراسی، برابری اجتماعی و محیط صلح آمیزی دارند. مدارس از کیفیت بالای آموزشی برخوردار است و میزان شهریه ها با درآمد مردم سازگار است. به طور کلی مردم این کشورها درآمدهای مناسبی دارند. یک رفتگر ساده هم می تواند یک زندگی آرام و معمولی برای خود داشته باشد. صاحب خانه شخصی و اتومبیل شود و به مسافرت و تفریح برود. زیرا که دولت های این کشورها فاصله طبقاتی را از بین برده اند و حقوق یک فرد لیسانسه با متخصصی که مدرک دکترا دارد، تفاوت چندانی نمی کند. در نتیجه مردم تنها به شغل های مورد علاقه خود روی می آورند و دغدغه نان ندارند. هر چند که در این کشورها هم بنیان خانواده چندان محکم نیست و مردم تمایلی به داشتن فرزند زیاد ندارند.


اما همچون همیشه در این نظر سنجی ها و آمارها نامی از کشوری مانند اندونزی به چشم نمی خورد. احتمالا پزوهشگران آنها نیز هنگام جستجو در میان مردم اندونزی تنها در جزایر بالی قدم زده اند.

 با این حال این سکوت عمدی نسبت به اندونزی عجیب به نظر نمی رسد. نام اندونزی تمام معیارها و حساب کتاب هایشان را به هم خواهد ریخت و سوال های بی جوابی در برابرشان قرار خواهد داد که قادر به درک و تجزیه تحلیل آن نیستند:


- آیا وضع اقتصادی مناسب تنها عامل شاد زیستن انسان هاست؟

-  اگر خانواده های پر جمعیت اندونزی درآمد بالایی ندارند، پس چگونه با آرامش زندگی می کنند و این استواری و صبر در سختی ها از کجا ریشه گرفته؟

-  اگر مردم دانمارک و هلند و سوئد نیز به فلاکت اقتصادی امروز دنیا مبتلا شوند، آیا می توانند همچنان شاد باشند؟درست همانطور که مردم اندونزی شاد هستند؟